پايگاه خبری تحليلي دانشجو آزاد

15:46:00 - دوشنبه 4 خرداد 1394
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
تاریخچه طنازانه دانشجویی
فرض کنید، سر کلاسید و دارید بیانات استاد تاریخ رو گوش می‌کنید.

به گزارش “دانشجو آزاد “، فرض کنید، سر کلاسید و دارید بیانات استاد تاریخ رو گوش می‌کنید.

دوباره فرض‌تون رو ادامه بدید و فرض کنید که الآن صد سال از سال هزار و سیصد و نود و سه گذشته ولی شما توی همین سنی که هستید، موندید.

خیلی خب، فرضیات بسه. بر پایه‌ یک هم‌چین فرضیاتی می‌تونیم مبحثی در درس تاریخ داشته باشیم با عنوان دانش‌جو به روایت تاریخ… قسمت‌هایی از این مبحث رو با هم بخونیم:

۱٫ دانش‌جو در عهد بوق:
دانش‌جو اساسا در آن زمان به جنس مذکر اطلاق می‌شد و بس. دانش‌جو: استاد! چرا در هنگام محاسبه‌ فرامیلِ (جمع فرمول!) مقدار عدد نامعلوم (امروزه به‌ش میگن ایکس) را از طریق ضرب حاصل‌جمع اعداد معلوم بر کسری از مقدار شعاع داده شده و بعد با جای دادن در فرمول مرحوم فیثاغورث… (حالا باقی‌ش احتمالا از کشش عزیزان خارج باشه)

۲٫ دانش‌جو در عهد بوق‌قلی‌خان زند:
دانش‌جو هم‌چنان به جنس مذکر اطلاق می‌شود. دانش‌جو: مادر، پدر، شما را به خدا می‌سپارم و از شما می‌خواهم تا من را دعا بفرمایید… به امید دیداری دوباره.

مادر دانش‌جو: آه برو ای فرزند که تا عالم نشدی بر نگرد و تو را انتظار خواهم کشید. برو که راهی بس دشوار و سخت خواهی داشت و اقلا ده – پانزده سالی کار داری و آن هنگام دیگر کامل مردی شده‌ای برای خودت و وقت همسریابی‌ت است و اگر مرا عمری بود، برایت همسری خواهم گزید.

دانش‌جو می‌رود پانصد فرسخ (هر فرسخ تقریبا شش کیلومتر است) آن‌طرف‌تر و بعد از ده سال آکِ آک، دست نخورده بر می‌گردد و برای جامعه یک پا عنصری مفید می‌شود و بعد هم می‌شود منبع خیرات و برکات برای ولایت خود و حتی ولایات اطراف و اصلا به روی خودش هم نمی‌آورد که دانش‌مندی شده برای خودش، چه رسد به این که به روی مردم بیآورد.

۳٫ دانش‌جو در عهد فندق قلی‌خان قاجار:
دانش‌جو هم‌چنان به جنس مذکر اطلاق می‌شود، با ذکر این نکته که در ابتدای این دوره جنبش‌هایی از نواحی سر و گوش مونث‌های جامعه مشاهده گردید و در اواخر آن به تحرک در نواحی دیگری مانند دست و پا و چشم و ابرو، تبدیل شد.

دانش‌جو: مادر، من می‌روم به مدرسه، کاری نداری؟

مادر دانش‌جو: برو دل‌بندم. درس‌هایت را خوب بخوان تا پز بدهم همه جا که ذکریای من چیزی از ذکریای رازی، کم نداشته.

خواهر دانش‌جو: خوش به حالت برادر که می‌توانی درس بخوانی و عالم شوی…

از این دوران به بعد، دانش‌جو سیری صعودی را در تحول به خود می‌بیند و همین دیگه. سیر صعودی پیدا می‌کنه و همین جور متحول می‌شه.

۴٫ دانش‌جو در اواخر دوره‌ی قاجار:
استاد ۱: جدیدا دخترکان را می‌بینم که آمده‌اند در کالج و درس می‌خوانند و شنیده‌ام که درس‌شان هم خوب است.

استاد ۲: واقعا که چه دوره و زمانه‌ای شده. چه کسی فکرش را می‌کرد که روزی زنان هم بتوانند درس بخوانند؟! لابد فردا هم می‌خواهند ادعای استادی کنند و خود را هم‌تراز ما بدانند؟!

استاد ۳: خدا آن روز را نیاورد که اینان به هر جا وارد شده‌اند آن‌جا را به تلی از خرابه تبدیل کرده‌اند.

۵٫ دانش‌جو بیست سال بعد از قاجار:
دانش‌جوی اول: من با شوهرم می‌خوایم برای ادامه‌ تحصیلات بریم خارجه. این‌جا لیسانس به بالاتر نداره.

دانش‌جوی دوم: خوش به حالتون. حالا کدوم خارجه می‌خواید برید؟

دانش‌جوی اول: احتمالا فرنگ بریم.

۶٫ دانش‌جو چهل سال بعد از قاجار:
دانش‌جوی اول: من بورسیه شده‌م برای دانش‌گاه سوربن فرانسه. البته از دانش‌گاه شیکاگو هم دعوت‌نامه دارم. نمی‌دونم کدومشون رو انتخاب کنم.

دانش‌جوی دوم: ببین کدوم‌شون استادای به‌تری دارن.

دانش‌جو می‌رود فرانسه و درس می‌خواند و استادی می‌شود برای خودش و این وسط در کنار علم، اخلاق فرانسوی ها را هم با خود می‌آورد به ولایت خود و به رسم غربی‌ها کمی خود را می‌گیرد که من فلان‌م و من بهمان‌م. در این دوره به جای واژه‌ حکیم که به عالمان و دانش‌مندان اطلاق می‌شد، از واژه‌ دکتر و پروفسور استفاده می‌شود.

۷٫ دانش‌جو در اوایل دوران انقلاب:
دانش‌جو: خواهر و برادر انقلابی، امروز وظیفه‌ ما، صیانت از این انقلاب است و … (کلا درس برای مدتی تعطیل شد و بحث جاش رو گرفت و بعد هم جنگ شد و حالا ادامه‌ش  مال بعد از اون وقفه‌ست که می‌خونید)

دانش‌جوی اول: دست و دلم لرزیده. آقام اگه بفهمه، گوشمو می‌بره.

دانش‌جوی دوم: طرف کی هست حالا؟

دانش‌جوی اول: غریبه نیست. هم‌کلاسی‌مونه… برادر جواد! تازه از جبهه برگشته.

۸٫ دانش‌جو بیست و خورده‌ای سال بعد از انقلاب:
دانش‌جوی اول: ببینم مگه تو فردا امتحان نداری؟ اون وقت نشستی پای این آتاری؟!

دانش‌جوی دوم: چرا دارم ولی این بازیه نمی‌ذاره.

دانش‌جوی اول: حالا بازی‌ش چی هست؟

دانش‌جوی دوم: شورش در شهر.

دانش‌جوی اول: ای‌ول بزن دو نفره‌ش کن. ولی ناقلا داری بازی سیاسی می‌کنی‌ها! لابد فردا می‌خوای با آستین کوتاه بری سر جلسه امتحان؟!

۹٫ دانش‌جو سی و خورده‌ای سال بعد از انقلاب:
دانش‌جوی اول: گدا اون جوکای باحالی که برات میاد رو برای ما هم بفرست دیگه.

دانش‌جوی دوم: فعلا از تانگو کشیدم بیرون… اوه اوه این دختره بازم اومد روی خط. ول کن نیست.

دانش‌جوی اول: بلاکش کن بره بابا. راستی دیشب استاد با صد تومن سئوالا رو برام ایمیل کرده. واسه پایان نامه هم دویست دادم که معضل‌ش حل شه ایشالا.

دانش‌جوی دوم: برا منم بفرست بزنم تو پوز این دختره.

از این دوره به بعد سیر علم روند صعودی کندی رو به خودش می‌بینه و در عوض سیر صعودی تولید دانش‌جو و دانش‌گاه رشد چشم‌گیری پیدا می‌کنه.

* نوشته احسان آهنی

پاتوق دانشجوها کوثر سایت زنان کویر تابناك وب تابناك وب logo-samandehi