پايگاه خبری تحليلي دانشجو آزاد

13:19:56 - شنبه 15 آبان 1395
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
روزهای پرحاشیه آموزش و پرورش و رها شدن دانشجو معلمان؛
دانشجو معلم نمی‌تواند «فتوسنتز» کند!
پردیس ما شعبه دور افتاده فلان‌جا بود که در جوار زندان و پاسگاه و قبرستان و مرز قرار داشت. دقیقا جایی که شهر تمام می‌شد و برای تاکسی گرفتن باید می‌گفتی: «زندان دو نفر…»! و این از اقبال ماست که همیشه پردیس‌های معصوم فرهنگیان ناشناخته باقی می‌مانند.

به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از خبرنگار صنفی – آموزشی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛یکی از مشکلات رایج صنفی دانشجویان در سال‌های اخیر، مربوط به دانشجومعلمانی است که غالبا از اوضاع نامناسب رفاهی برای تحصیل و اقامت در پردیس‌های مختلف دانشگاه فرهنگیان از سراسر کشور رنج می‌برند.

در روزهایی که آموزش و پرورش و سازمان‌های تابعه آن با حاشیه‌های اختلاس در صندوق ذخیره فرهنگیان و ماجرا استعفای وزیر سابق و روی کار آمدن وزیر جدید مواجه هستند، دور از انتظار نیست که دیگر جایی برای توجه به دانشجو معلمان و شرایط سخت تحصیل آنها نماند!

در همین رابطه، عارفه احمدزاده، یکی از دانشجومعملان پردیس فرهنگیان خوی، دسنوشته‌ای را برای انتشار به «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ ارسال کرده است که آن را در ادامه می‌خوانید:

پردیس ما شعبه دور افتاده فلان‌جا بود که در جوار زندان و پاسگاه و قبرستان و مرز قرار داشت. دقیقا جایی که شهر تمام می‌شد و برای تاکسی گرفتن باید می‌گفتی: «زندان دو نفر…»!

اولین روز که پایم را در دانشگاه فرهنگیان گذاشتم استرس داشت وجودم را می‌خورد. با رتبه عالی افتاده بودم یک گوشه پرت دنیا که تا به حال اسمش را هم نشنیده بودم و به روایتی زیر پونز نقشه قرار داشت، از بخت و اقبال نیکو، ما بین مرز ایران و ترکیه با گروهک‌های تروریستی مسالمت‌آمیز زندگی می‌کردیم، و احتمال اقامت ما تا سی سال آینده در این منطقه هم وجود داشت. و این از اقبال ماست که همیشه پردیس‌های معصوم فرهنگیان ناشناخته باقی می‌مانند.

خلاصه همیشه فکر می‌کردیم فقط ما هستیم که تخم مرغ آب پز را با آبش می‌خوریم یا فقط ما هستیم که در پی وای فای، ماهرانه پسورد آموزش را هک می‌کنیم و شبانه جلوی ساختمان آموزش چنبره می‌زنیم.

گاهی فکر می‌کردم اگر آب حمام همیشه سرد است دلیلش این است که مدتهاست سرما نخورده‌ام و مسئولان عزیز می‌خواهند از نعمت بیماری هم بی‌بهره نمانم، اما نا امیدانه پی بردم که پردیس‌های دیگری از فرهنگیان هستند که دلسوز دانشجویان بوده و همواره جویای سختی‌های مضاعف بر سخت تنان نرم کرداری چون ما بوده‌اند.

از قضا دستی چرخید و مرادی حاصل شد و انتقالی با هزاران مشقت و این در و آن در زدن به ما رخ نشان داد و از شمالی ترین نقطه نقشه به پایین‌های نقشه راهمان دادند، به هزاران مشقت از منزلمان در شمال دل کندیم و راهی سفر شدیم.

مشکلات همه جا یکسان به ما لبخند می‌زنند!

 اگر از حقوق کم و دویست تومان حقوق قابل مصرفی که کوفته می شود  در دهان همیشه پر از دندان خراب دانشجو معلم که یک بیمه نقره ای هم به آن تعلق نگرفته است بگذریم؛ واحد هایی می مانند که در آخر یا باید در حین اشتغال پاس شوند یا معجزه شود و تطبیق بخورد و معلوم نیست پروسه تحصیل یک دانشجو معلم تا سال چند خدمت ادامه یابد!

و مگر نه آنکه روح یک معلم باید آزاد باشد؟ باید شاد باشد؟ باید شاد باشد تا شادی بخشد؟ باید جوان باشد تا زندگی بیاموزد؟ و همیشه این روح دانشجو معلم است که غمگین روی تختش ساعت‌ها به زمان چشم می‌دوزد و روز شماری می‌کند تا فرجه‌ای چیزی برسد و بار بی باری را ببندد و الفرار …

– معلمی که نان برای خوردن نداشته باشد، قوت برای پروردن ندارد.

– معلمی که کتاب برای خواندن نداشته باشد، سواد برای حرف زدن ندارد.

– معلمی که آسایش خواب نداشته باشد، توان بیدار کردن ندارد.

چشم‌هایمان را باز کنیم، همیشه معلم‌هایی هستند که نمی‌خواهند به فساد آمورشی دچار شوند و دانش آموز را به کلاس خصوصی بکشانند.

آری هستند که با کوله باری از قسط و سنگینی دین مردم.

آری درست است که معلمی شغل انبیاست اما معلم امکانات انبیا را داراست!؟

کو عصای موسایش؟ اگر جلوی چشم دانش آموز حال شق القمر هم بکنی گوشه کارت می‌لنگد.

دانشجو معلم نمی تواند فتوسنتز کند.

لااقل برای ادای دین به تربیت، آموزش و فرهنگ آینده‌تان هم که شده دانشجو معلمان را به پاس چهار سال مشقت‌شان ارج نهیم.

پاتوق دانشجوها کوثر سایت زنان کویر تابناك وب تابناك وب logo-samandehi