به گزارش “دانشجوآزاد” مهمترین مراکز مخالفت با رژیم شاه همیشه – چه در داخل و چه خارج کشور – در دانشگاه ها قرار داشت . از سال ۱۹۵۳ متعاقب کودتایی که طی آن شاه با حمایت امریکاییها دوباره به قدرت رسید ، تظاهرات فراوانی به ویژه در دانشگاه تهران علیه شاه صورت گرفت ، که بعضی حتی به خونریزی کشیده شد ؛ ولی ساواک همیشه در سرکوب ناآرامی های دانشجویی موفق بود .
ساواک همواره بطور مستمر تمام امور دانشگاه ها را تحت کنترل داشت ، و حتی راجع به اینکه چه دروسی باید یا نباید آموخته شود ، نظر می داد . هر تخلفی نیز چه از سوی استادان و یا دانشجویان – بلافاصله توسط عوامل ساواک گزارش می شد و عامل آن تحت تعقیب قرار می گرفت . چنین شیوه ی اختناق آمیزی طبعا هیچ زمینه ای برای فعالیت فردی روشنفکران باقی نمی گذاشت .
به این ترتیب گرچه حرکتهای فردی مخالف رژیم در دانشگاه ها به صورت انفعالی و بی تحرک درآمده بود ، لیکن دانشجویان هر گاه فرصتی دست می داد از مبارزات دسته جمعی دریغ نداشتند و برای ابراز مخالفت با رژیم تظاهراتی به راه می انداختند .
متعاقب افزایش درآمد نفتی ایران در سال ۱۹۷۳ ، گرچه مبالغ هنگفتی از سوی دولت به عنوان کمک مالی در اختیار دانشجویان (برای ساکت کردنشان) قرار گرفت ، ولی این امر – بر عکس آنچه انتظار می رفت – نه تنها به کاهش ضدیت دانشجویان با رژیم کمکی نکرد ، که حتی باعث شد آنها بیش از پیش بر دامنه فعالیتهای خود بیفزایند و آشکارتر و رساتر علیه رژیم شاه فریاد بزنند .
نارضایتی و خشم دانشجویان نسبت به رژیم – که به صورت تظاهرات و اعتصابات گوناگون صورت می گرفت – گرچه باعث شده بود هرج و مرج و بی نظمی کاملی بر محیط دانشگاه حاکم شود ، ولی با این حال فقط عده ی انگشت شماری از روشنفکران دانشگاهی بودند که رژیم را جدی می گرفتند و به تواناییش در بازگرداندن آرامش و نظم به دانشگاه ها امید داشتند .
در ماه ژوئن ۱۹۷۵ ناآرامی های دانشجویی برای اولین بار به دانشگاه ملی هم سرایت کرد . و من که شاهد قضیه بودم به چشم خود دیدم که ماموران امنیتی چگونه به قلع و قمع دانشجویان اعتصابی پرداختند .
اعتصاب دانشجویان دانشگاه ملی قرار بود به مدت یک هفته ادامه داشته باشد ، و از طرف آنها اعلام شده بود که در هفته اعتصاب هیچ کس حق ندارد در کلاس درس یا جلسه امتحان شرکت کند . ولی من که می بایست در طول همان هفته چند امتحان می دادم ، طبعا علاقه داشتم به هر قیمت شده امتحاناتم را بگذرانم تا یک سال وقتم بیهوده هدر نرود .
من که قبلا از ماجرا بی خبر بودم ، در یکی از روزهای هفته اعتصاب برای امتحان دادن به دانشگاه رفتم ، ولی در همان بدو ورود از سکوت غیر عادی حاکم بر محوطه دانشگاه یکه خوردم و آنگاه که داشتم از پله های دانشکده ادبیات بالا می رفتم ، چشمم به مجسمه شاه در وسط محوطه افتاد که روی آن را با یک پارچه ی سفید پوشانده بودند ؛ و بعدا البته فهمیدم که دانشجویان سر مجسمه ی شاه را کنده بودند .
در دپارتمان زبان آلمانی دانشکده ، مسئول آموزش و همکارانش در جلسه ای داشتند با هم مشورت می کردند که امتحانات را برگزار کنند یا برای مدتی به عقب بیندازند . سه تن از همکلاسی هایم که در اتاق انتظار برای آگاهی از نتیجه جلسه نشسته بودند ، مرا در جریان برنامه اعتصاب قرار دادند و گفتند : از یک سو دانشجویان اعتصابی همه دپارتمانها را تهدید کرده اند مبادا اقدام به برگزاری امتحانات کنند ، ولی از سوی دیگر ساواک به کلیه دپارتمانها دستور داده که بدون توجه به تهدید دانشجویان اعتصابی ، امتحانات خود را طبق برنامه معمول به اجرا درآورند .
حدود یک ساعت طول کشید تا مسئول آموزش و همکارانش تصمیم گرفتند آن روز فقط امتحان کتبی انجام شود ؛ البته نه در سالن دانشکده ، بلکه در یکی از اتاق های دپارتمان ، و آن هم به شرطی که هیچ کداممان خود را آفتابی نکنیم . ولی هنوز اوراق امتحانی بین همه ما توزیع نشده بود که صدای تیراندازی و شکستن شیشه های دانشکده به گوش رسید .
ما هم بلافاصله پس از قفل کردن در اتاق ساکت روی صندلی ها نشستیم و حدود یک ساعت از پشت پنجره صحنه ی یورش ماموران امنیتی به دانشجویان را نظاره می کردیم ، که آنها را با خشونت کتک می زدند و با خود می بردند … وقتی سرانجام زد و خورد به پایان رسید ، ما هم امتحان خود را – که تا حوالی غروب ادامه یافت – آغاز کردیم .
فردای آن روز به جز مجسمه بی سر شاه ، هیچ نشانی از ناآرامی های روز قبل در سراسر دانشگاه به چشم نمی خورد . همه جا منظم و مرتب به نظر می رسید ، و همان شب کلیه ی شیشه های شکسته نیز تعویض شده بود . ولی با این حال اوضاع و شرایط حاکم بر دانشگاه هنوز حالت طبیعی خود را باز نیافته بود ؛ زیرا تا آن زمان هرگز ناآرامی در دانشگاه ملی سابقه نداشت ، و این برای اولین بار بود که در دانشگاه ویژه ی تحصیل فرزندان طبقات ممتاز (طبقات ثروتمندتر جامعه) حرکت اعتراض آمیزی علیه رژیم اتفاق می افتاد .
آن سال در حالی که حدود یک هفته بیشتر به پایان سال تحصیلی دانشگاه ها باقی نمانده بود ، شورش های دانشجویی بخصوص در دانشگاه تهران دم به دم اوج می گرفت ؛ و لذا هیچ کس نمی دانست که آیا شاه در چنان شرایطی مثل معمول هر سال در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه تهران شرکت خواهد کرد یا نه ؟ … ولی چند روز بعد معلوم شد که اصولا برگزاری مراسم جشن فارغ التحصیلی دانشگاه منتفی است . گر چه سال قبل نیز (۱۹۷۴) چون شاه به دلایل امنیتی در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه تهران حضور نیافت ، ملکه فرح به جایش در مراسم شرکت کرده بود .
در آن مراسم – که من هم جزء مدعوین حضور داشتم – رئیس دانشگاه تهران در نطق خود خطاب به ملکه ، ضمن تشریح دستاوردها و اهداف دانشگاه ، مراتب سپاسگزاری خود را از ” الطاف شاهنشاه آریامهر ” به خاطر اعطای کمک های مالی به دانشجویان اعلام داشت . ولی چنانکه گویی همه امور دانشگاه تهران به صورت آرام و صلح آمیز جریان دارد ، حتی یک کلمه راجع به ناآرامی های دانشگاه و انگیزه شورش های دانشجویی بر زبان نراند . شاید علتش این بود که روسای دانشگاه ها بوسیله شاه انتخاب می شدند ، و طبعا رئیس دانشگاه تهران نیز مثل همه صاحبان مشاغل سطح بالای کشور نمی توانست حرفی بزند که مقام و موقعیتش را به خطر بیندازد . ”