در زمان انقلاب با وجود سن کم به همراهی خانواده در تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت داشت و پس از آن نیز از فعالان بسیجی بود، ضمن اینکه در زمینه تحصیل دانش آموزی موفق وتیز هوش بود با شروع جنگ تحمیلی و شهادت برادر بزرگش احمد، روحیه ایثار و شهادت در او تقویت شد و بارها برای حضور در جهبه اقدام نمود.
تا اینکه در سال آخر دبیرستان موفق به حضور در جبهه نبرد حق علیه باطل شد .در سال ۱۳۶۴پس از قبولی در رشته تاریخ دانشگاه تهران به تحصیلات دانشگاهی پرداخت، اما یکسال بیشتر تاب نیاورد و مجددا تصمیم به حضور در جبهه گرفت در این زمان به گردان ۴۰۸ غواصی لشگر ۴۱ ثارالله پیوست وبه عنوان آرپی جی زن راهی جبهه شد و با حضور در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص بعد از شکستن خط دفاعی دشمن در حالی که ماموریت رزمی اش با اتمام رسیده بود صبح عملیات مجددا جهت کمک به دوستان همرزمش که محاصره شده بودند ودر حالی که احتمال برگشتنش بسیار کم بوده به صحنه نبرد بر می گردد ومورد اصابت قرار میگیردو به درجه رفیع شهادت نائل گشت.پیکر پاکش بمدت ۲۹ سال در منطقه عملیاتی ام الرصاص باقی می ماند.تا اینکه در ابتدای سال ۹۴ پیکر ایشان به اتفاق ۱۷۵ غواص دیگر در منطقه عملیاتی کربلای ۴ پیدا می شود. وقرار است در روز سه شنبه ۲۰ مرداد تشییع وتدفین گردد.
چند خاطره کوتاه از این شهید:
مدتی قبل از شهادت حسن، برادر شهیدش احمد به خواب او آمد. حسن خوابش را اینگونه تعریف کرد:
“احمد را دیدم که در باغی زیبا بود. با هر تکانی که می خورد منظره زیبای جدیدی پیش رویش باز می شد. از او پرسیدم: چگونه این توانایی را یافتی؟ لبخندی زد و پاسخ داد: تو نیز به این توانایی دست پیدا خواهی کرد.
شب عملیات بچه های گردان هر کدام گوشه ای در حال نوشتن وصیت نامه یا نامه و یا خاطره بودند. دفترچه خاطرات خود را به یکدیگر می دادند تا مطلبی به عنوان یاد بود در آن بنویسند. بعضی ها چهره هایشان شاخص بود. نور معنویت در چهره هایشان موج می زد . تقریبا همه حدس می زدند شهدای عملیات چه کسانی هستند. چون در این مدت که در گردان شب و روزشان را سپری کرده بودند خاطراتی از خود بجا گذاشته بودند. خاطراتی چون نماز شب خواندنشان، شوق شهادتشان، اشک های مروارید گونه شان در دل شب و بسیاری شواهد دیگر تعدادی را از بقیه جدا کرده بود و بر همین اساس آن شب رزمنده ها اطراف این بچه ها بیشتر جمع می شدند و می خواستند که خاطره و یادبودی در دفترچه شان بنویسند و لذا خیلی از بچه ها دور و بر حسن جمع شده بودند. هر کدام چیزی از او می خواستند. یکی می گفت “رجبعلی هوای ما را داشته باش”، آن یکی می گفت ” رفتی اون ور دست ما را هم بگیری و ما را رد کنی” و … و حسن با همان لبخند ملیح و مهربان به همه جواب می داد و همه را به نحوی راضی می کرد. یکی از بچه های گردان خیلی سماجت می کرد. او خودکار و دفترچه کوچکی در دست داشت که آن را به حسن داد و گفت ” من می دونم اون روز ممکنه تو من رو نشناسی و یا تحویل نگیری. یه چیزی تو این دفترچه بنویس که نشونت بدم.” و حسن با همان مهربانی و با لبخندی که بر لب داشت در دفترچه رفیق همرزمش حدیثی از امام رضا (ع) نوشت :
” بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگریست و بالاتر از آن نیکی دیگریست و بالاتر از همه نیکی ها شهادت در راه خدا است.”
هنوز که هنوز است این رزمنده نوشته حسن را با احترام و با تقدس خاصی نگهداری می کند. ایشان امروز یکی از مسئولین مهم اداریست.