به گزارش “دانشجوآزاد” پارسال درست همین روزها بود که کاروانهای پیاده روی اربعین از کربلا باز می گشتند، حال و هوای زائرین عجیب بود بسیار متفاوت تر از زوار کربلا در طول سال؛ اینقدر که دلم هوایی شد برای تجربه هم که شده یکبار همراه این کاروانیان شوم؛ از پارسال در فکر نام نویسی و پیوستن به خیل عاشقان راه کربلا بودم اما نشد که نشد! وقتی مقدمات سفر محیا نشد دانستم لیاقت می خواهد پا در راه کربلا نهادن؛ پاهایم جاماند اما دلم مسیر نجف تا کربلا را پا به پای زوار می رفت و شبها نیز رویای شمردن تیرهای طریقش را می دیدم!
کاروانیان بازمی گشتند و من در حسرت این دیدار مانده بودم تا اینکه خبری فوری دیدم! آخرین مهلت ثبت نام زائرین جهت پیاده روی به سمت حرم رضوی؛ ناگاه دلم پرکشید به دیدن گنبد و گل دسته های طلا؛ آقا می شود شما به من نه نگویید؟ می شود جامانده کربلا دلتنگی هایش را به ایوان طلا گره زند؟
فکریم که زودتر به کاروانی از عشق بپیوندم و با پایِ دل پله های بهشت رضوان را بپیمایم می خواهم همه حسرت و دلتنگی های جاماندگی ام را به دیدار ضامن آهو ببرم؛ می خواهم اذنِ دخولِ علی بن موسی رضا بشوید غمِ واماندگی ام را!
میخواهم با کوله بار گناهی که نگذاشت به دیدار ارباب بروم این بار پا در مسیر مشهدالرضا گذارم تا واسطه بخشایشم باشد؛ آخر آقا خودش گفته است: “منم که در سرزمین شما دفن می شوم و من پاره تن پیامبر شمایم و منم امانت و ستاره. آگاه باشید! هر کس مرا زیارت کند، در حالی که بشناسد حق و اطاعتی که خدا برای من واجب کرده است، من و پدرانم روز قیامت شفیع او خواهیم بود و کسی که من و پدرانم شفیع او باشیم، نجات می یابد؛ گر چه بار گناه او به اندازه بار گناه انس و جن باشد”.
می خواهم بار گناهم را با ضمانت ضامن آهو بر زمین گذارم تا شاید این بار با ویزای رضا به دشتِ پربلا دعوت شوم و صفای بین الحرمین را با عاشقان حسین در اربعین شهادتش تجربه کنم؛ انشاالله
حسین میری