به گزارش “دانشجوآزاد” این نه شب نامه است و نه روزنامه و نه هر نامه ی اعتراضی دیگر. این تنها نامه ای است به استاد دیروز و معاون امروز دانشگاه.
به دکتر شاهرخی …
آقای دکتر سلام،
شما را کمتر از آن می دیدیم تا بتوانیم با شما صحبت کنیم پس این مرقومه را برایتان می نویسیم تا در این واپسین روزهای دانشجویی وظیفه خود را انجام داده باشیم.
ای کاش معاون نشده بودید تا در ذهنمان همان استاد خندان و شوخ با لهجه ی جیرفتی باقی می ماندید. یا ای کاش معاون دانشجویی و فرهنگی نشده بودید.
استاد روزی که معاون شدید گفتیم جوانید و پر انرژی، رابطه تان با دانشجویان خوب است و فرزند هم سن و سال ما دارید. حتما وضع خیلی بهتر می شود.
کارتان را که شروع کردید با چنان جدیت و انرژی به مسائل خوابگاه ها و سلف و سرویس ها و …می رسیدید که دلمان گرم شد.
حاج آقای پورحبیبی را که آوردید گفتیم همه چیز دارد بهتر می شود.
امیرحسین توحیدی شد دبیر شورای صنفی و با کمک بچه ها خیلی کارها کرد.
ساختمان سلف و میز و صندلی ها را عوض کردید. به وضع خوابگاه ها رسیدگی کردید. سرویس ها منظم تر شدند. سرعت اینترنت بالاتر رفت و ما راحت تر توانستیم فیلم دانلود کنیم و با بچه ها تماشا کنیم!
وقتی عادل عارف را گذاشتید مدیر دانشجویی به اصطلاح خودمان گفتیم« بابا دمش گرم! عجب تیمی!»
اما آقای دکتر همه چیز این ها نیست …
وقتی با رفتن توحیدی از این دانشگاه دیدیم وضعیت روز به روز بدتر می شود فهمیدیدم که نعمت بزرگی را از دست داده ایم. گروهی را از دست دادیم که پیگیر مسائلمان بوده و فهمیدیم اگر همه ی آن بهبودها از جانب مجموعه ی شما بود با پیگیری و تلاش خود ما بوده نه به خواست شما.
فهمیدیم طراحی سلف و همین چند سفر مشهد هم کار آقای نواده بوده آن هم با هزار مشکل.
وقتی اختلافات شما و حاج آقا پورحبیبی را دیدیم گفتیم تقصیر از حاج آقاست. تجربه کار ندارد. دکتر دکتر است.
اما دقیق تر شدیم و دیدیم حرف حساب چیز دیگری است. دیدیم وضعیت فرهنگی دانشگاه روز به روز بدتر شد. دیدیم کارهای سطحی جای ایده های فرهنگی را گرفت و دیدیم این جا هم سیاست بازی است. ما از سیاست بازی ها خسته شده ایم. ما از این جناح و آن جناح خسته شده ایم. دیدیم که شما از بعضی مجموعه های دانشجویی که از نظر سیاسی و فرهنگی جور خاصی باشند فقط حمایت می کنید و از ما دانشجویان غیر تشکلی معمولی در مسائل فرهنگی اصلا حمایت نمی کنید.
و وقتی درد دلمان را پیش مدیر فرهنگیتان بردیم و کارشناس های فرهنگی، فهمیدیدم کار از این چیزها خراب تر است. درست است که حاج آقا سعی می کرد از شما حمایت کند ولی واقعیات را نمی توان پوشاند.
از جانب داری هایتان تا بودجه ندادن هایتان. از مخالفت هایتان با اردوها تا موافقت هایتان با بعضی اردوها. از جلسه های خصوصیتان با بعضی ها و اخم کردن هایتان به بعضی دیگر. از حمایت های همه جانبه تان از بعضی کانون ها و تشکل ها تا منحل و منهدم کردن بعضی دیگر حتی تا آنجا که بودن تک تک اعضایشان را هم تحمل نمی کردید. و در یک کلام از تبعیض گذاشتن هایتان.
خدا را شکر که آقای عارف هنوز هست و خدا کند مدیر فرهنگی جدیدی که به جای حاج آقا گذاشتید خوب باشند اما نمی دانم تا کی تحمل کنند! خیلی سخت است در مجموعه ای کارکنی که حرف فقط حرف یک نفر باشد یا نهایتا چند نفر خاص.
حقیقت این است که ما آخر تحصیلیم و این حرف های آخر ماست ولی باید این را بگوییم که نفرات قبل از شما حداقل مرتب به دانشجویان سر می زدند و درد دل آن ها را می شنیدند اما شما این را هم از ما دریغ کردید.
آقای دکتر، آنچه از ما باقی خواهد ماند یاد خوب یا بد است و چه خوب که خوب باشیم…
کلام آخر اینکه ” دکتر دانشجویان دیگر شما را به عنوان معاون نمی خواهند… شما را همان استاد شاهرخی می خواهند.”
ما آنچه باید می گفتیم گفتیم. خیلی هم دوستانه و به قول اهل فن مطالبه گری دانشجویی کردیم. اما خدا کند که تبعیض ها شامل حالمان نشود و ما به جای آنان که باید به کمیته انضباطی می رفتند و نرفتند و یا به راحتی تبرئه شدند ستاره دار نشویم.
خدایا ما را فارغ التحصیل بگردان!
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار.
برگرفته از نشریه مستقل دانشجویی صعود