به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل ازسیمرغ:
زندگی شخصی امیرعلی نبویان
امیرعلی نبویان متولد دوم فروردین سال ۱۳۵۹و فارغ التحصیل رشته ی مهندسی برق از دانشگاه مازندران میباشد.
او در برنامه رادیو هفت نیز حضور داشته است و در در سریال نوشدارو نیز به ایفای نقش پرداخته است.
امیرعلی نبویان، نویسنده محبوب مجموعه داستان های قصه های امیرعلی, گفتگویی انجام داده است که بخش های جذاب آن را در ادامه می خوانید.
امیرعلی تو در دانشگاه برق خواندی؛ کلاسهای بازیگری را هم به موازات آن میرفتی؟
نه. مدتها فاصله افتاد.
در این بین چه میکردی؟
کار میکردم.
چه سالی از آمل به تهران آمدی؟
سال ۸۷ برای کلاسهای بازیگری به تهران آمدم.
امیرعلی از تمجید چه کسانی تا حالا خیلی لذت بردی؟
خیلیها مثل گلاب آدینه. من از تمجید گلاب آدینه بسیار لذت بردم. خدا را شکر خیلیها بودند. حس آن لحظه اندازه آدرنالین ندارد یک ریخت دیگری است.
هدایت هاشمی به ما تمرینی داده بود که باید لیرشاه را به صحنه میبردیم. من این لیر شاه را با بعضی از شخصیتها و کاراکترهای تاریخی ایران آدابته کردم و به یک زبانی آن را نوشتم که به محض آوردن اسم فلانی، مخاطب متوجه شود که قصه پشت سر این آدم چیست و بعد قصه را با وام گرفتن آن شخصیتی که ساختهاید متوجه شود. این کار را کردم و هدایت هاشمی خوشش آمد و نکات مثبتی را بیان کرد.
یک ماه بعد کتابی در مورد علی حاتمی میخواندم. این کتاب مجموعه مصاحبههای ایشان و مجموعه نقدها در مورد فیلمهایش و مجموعه آثار او از دورانی بود که با تلویزیون کار میکرد تا بعدها. در مصاحبهای ایشان میگوید: من زمانی که دانشجوی ادبیات نمایشی بودم، اساتید که به ما تکالیف میدادند، من با آدابتاسیون این نمایشها با برخی داستانهای فولکلور و استفاده از شخصیتهای تاریخی اینها را به شکل دیگری روی صحنه میبردم. من این موضوع را ساعت دو و نیم شب فهمیدم.
موجودی که من آرزو داشتم کاشکی زنده بود و کف صحنه او را تی میکشیدم در آن دوره همان کاری را میکرد که من کرده بودم و آن شب یکی از بهترین شبهای زندگی من بود. منتها مشکل این بود که ساعت دو و نیم شب یا همه کسانی که شکسپیر و لیر شاه و حاتمی را میشناختند خواب بودند یا رفقای شبزندهدار که بیدار بودند، اهل این ماجرا نبودند و شما نمیتوانستید این شادی را با کسی در میان بگذارید. (خنده)
معلمت در موسسه کارنامه هدایت هاشمی بود؟
هدایت هاشمی، مهتاب نصیرپور، حسن معجونی، امیر پوریا، بهمن دهقانی، آناهیتا اقبالنژاد و. . . بودند.
امیرعلی وقتی به تهران آمدی نمیترسیدی؟
من کلاً نمیترسم. به دل قضیه میروم و برایم چیزی مهم نیست. میروم اگر باختم که باختم و نمیترسم.
روزی که برای مصاحبه رفتم مرا رد کردند. من صادقانه رفتم آنجا و گفتم هیچ چیزی بلد نیستم به آنها برخورد و گفتند که اینجا چه کار میکنید؟ گفتم آمدهام یاد بگیرم. قول میدهم اگر به من یاد بدهید، یاد بگیرم. مرا از اتاق بیرون فرستادند و چند نفری نشستند و گپ زدند و یکی، دو نفر از آنها عصبانی بیرون رفتند. بعد خانم اسکندرپور آمد و گفت من شما را قبول کردم. من هم گفتم نمیگذارم خجالتزده شوید.
هدف تو چه بود؟
امیرعلی: رو کمکنی. من فوتبال تماشا میکردم که یکی از دوستانم به من گفت یک آقایی دارد انتخاب بازیگر میکند و من عکس تو را به او نشان دادهام. آن آقا گفته بود خیلی خوب است بگویید که بیاید. دوستم جواب داده بود که من شمال هستم و در پاسخ شنیده بود که اشکالی ندارد، بیاید.
من هم در این فازها نبودم و علاقهمندیای به این جریان نداشتم ولی به آنجا رفتم و از من سؤالاتی در این مایهها که شغل پدرت چیست، پرسیدند. متوجه شدم که از من پول میخواهد. خیلی به من برخورد. وقتی از پلهها پایین آمدم آدرس کلاس بازیگری روی در آنجا بود. خواستم روی او را کم کنم و روزی او به من بگوید بیا با من کار کن و من جواب بدهم که با شما کار نمیکنم. فقط به همین علت.
پیشنهاد بازیگری جدی هم داشتی؟
امیرعلی: بازی هم کردهام ولی هر جا که میروم توقیف میشود. رادیو هفت را که درش را بستند. خانه دختر که توقیف شد و خندوانه که مجوزهای تمام موزیکها را… .
پیشنهاد بازی داشتهام ولی ترجیح میدهم در تلویزیون بازی نکنم چون در تلویزیون هستم و به شکل دیگری کار میکنم و راضی هستم.
به تلویزیون طرحی دادهام برای تصویب یک سریال ظاهرا بیست و چند قسمتی که البته با استاندارد ریتم تلویزیون ایران اگر بخواهد پخش شود باید بیش از ۵۰ قسمت باشد ولی میخواهم ریتم تند دلچسبی داشته باشد. به قول فرزاد موتمن یک سالاد است. بستگی به این دارد که مجوز بگیرد یا نه؟!
مستقل زندگی میکنی؟
امیرعلی: من مستقل زندگی میکنم.
ازدواج نکردهای؛ چرا؟
امیرعلی: من دوست خوبی هستم ولی میدانم که همسر خوبی نیستم و الان شرایطم طوری است که. . .
امیرعلی عشق افلاطونی داشتی؟
نه. شرایطم را هیچ موجودی نمیتواند تحمل کند و اگر تحمل کند او عیبی دارد؛ بنابراین ترجیح میدهم با او ادامه زندگی مشترک نداشته باشم. زندگی شرایط خوبی از نظر ساعت خواب و نوع و … ندارد. وقتی میخواهید با یک نفر ازدواج کنید، لازم است که یک ماه با هم معاشرت کنید و خانوادهها را در نظر بگیرید؛ بنابراین این ماجرا موکول شده است به سال آینده. اصلا اینطور نیست که بگویم ازدواج نمیکنم.
برای این برنامه داری؟
ناچارم برنامه داشته باشم. چون من آدمی بودم که باید با تو سری یک کارهایی را انجام دهم. باید زوری بالای سرم باشد.
یعنی میخواهی ازدواج کنی؟
معتقدم ازدواج خوب است. اصلا به این قضیه اینطور نگاه نمیکنم که ازدواج از اساس کار احمقانهای است و فلان. اتفاقا به نظرم خیلی کار درستی است ولی اگر کار درست را بهدرستی انجام ندهید، غلط است؛ بنابراین بهتر است که انجام ندهید. الان اگر بخواهم هرگونه اقدامی انجام دهم، غلط است. شک ندارم؛ یعنی ایراد هم از من است. هر کس هم بگوید که من با همه اینها کنار میآیم اصلا آدم خطرناکی است که ممکن است پسفردا تبدیل به آنتیتز خود شود و یقه شما را بگیرد و زندگیتان را از بین ببرد.
انتهای پیام/س