صادق زیباکلام: نژادپرستی در همه جوامع و در میان همه کشورها و ملتها، در دو وجه همواره ظاهر شده است. یک روی سکه نژادپرستی، تمجید، تجلیل، حماسهسرایی و بالابردن بیدلیل خود است، صرفا با انگیزههای نژادپرستانه؛ روی دیگر آن، تحقیر، کوچکشمردن و حتی نشاندادن نفرت نسبت به دیگران است. این دو روی سکه نژادپرستی را در همه جریانات نژادپرستی میتوان مشاهده کرد. بهعنوانمثال سفیدپوستان نژادپرست آمریکایی از یکسو نژاد سفید یا در حقیقت نژاد خودشان را تجلیل میکردند و از سوی دیگر یا به تعبیر ما روی دیگر سکه، نژادهای دیگر یعنی سیاهپوستان یا سرخپوستان را خوار و خفیف میشمردند. نژادپرستان سفیدپوست اروپاییتبار در آفریقایجنوبی و زیمبابوه، از یکسو نژاد سفیدپوست اروپایی را متمدن و برتر میدانستند و درمقابل، سیاهپوستان آفریقایی را خوار و عقبمانده و غیرقابلپیشرفت میپنداشتند.
نژادپرستان آلمانی در دوران اقتدار نازیها، نژاد آلمانی را اصیل، آریایی، راستکردار و میهنپرست میدانستند و درمقابل، دیگران بهویژه یهودیها را نژاد پست، دروغگو، پولپرست و آماده همکاری با دشمنان ملت بزرگ آلمان برای پول، لقب میدادند. جریانات نژادپرستی فعلی در کشورهای اروپایی، در قالب جریانات سیاسی تندرو، نژاد سفیدپوست آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و مابقی اروپاییها را نژاد برتر و متمدنتر میپندارند و…
درمقابل، خارجیها یا مهاجران را اعم از آفریقاییها، اعراب، یهودیها، مسلمانان و… را نژادهای پست میدانند که نباید به کشور «متمدن» آنها راه داده میشدند و حالا هم که آمدهاند صرفنظر از آنکه پناهنده شدهاند یا به اشکال دیگری در آن کشور حضور دارند، باید اخراج شوند. نژادپرستی در میان برخی از ما ایرانیان هم از این قاعده کلی مستثنا نیست. یک روی آن تجلیل و بالابردن نژاد ایرانی بهعنوان نژاد برتر و روی دیگر آن، تحقیر نژادها، اقوام و ملیتهای دیگر است. البته در ایران نژادپرستی کمتر به صورت مستقیم و عریان خودش را مطرح میکند بلکه معمولا به صورت بزرگکردن، مباهات و ارزشگذاری شدید روی یک نژاد بخصوص صورت میگیرد. سفیدپوستان نژادپرست، کمتر به صورت مستقیم میگفتند نژاد آنها برتر است اما تعریفوتمجیدها از نژاد آنها مشخص میکرد آنها سرآمد بشریت هستند.
در ایران نیز اینگونه است. ادبیات نژادپرستی برخی از ما ایرانیها مستقیم بیان نمیکند ما ایرانیها از همه نژادها و مردمان دیگر برتریم بلکه تعریفوتمجیدهایی که از ایرانی میشود عملا این نتیجه را به دست میدهد که ما ایرانیان برتر از دیگران هستیم. بهعنوانمثال گاهی ادبیاتی که توسط برخی چهرهها و شخصیتهای ما استفاده میشود، تأکید و اصرار زیادی روی بزرگبودن، متمدنبودن و صفات برتر دیگری از این دست برای ایرانیان میکند.
روی دیگر سکه نژادپرستی ما ایرانیان، تحقیر نژادها و اقوام دیگر است؛ از جوکهایی که برای اقوام ساکن در ایران میسازیم تا تعابیری که در مورد افغانها و اعراب به کار میبریم. وقتی فرزندی که از پدری افغان و مادری ایرانی دنیا آمده نمیتواند شناسنامه داشته باشد و به زبان سادهتر نمیتواند ابراز هویت کند واقعا چه عنوانی باید به آن داد؟ جالب است که تحقیر افغانها یا نفرت از اعراب از جانب برخی از ما ایرانیان متأسفانه همواره هم خیلی راحت و بدون هیچ قیدوبندی ابراز میشود.
همدردی با خانواده «ستایش» با همدردی با افغانستانیهایی که از بد حادثه و حضور جریانات خشونتطلب در کشورشان به ما پناه آوردهاند، آغاز میشود. چشمان معصوم «ستایش» را نمیتوانیم دیگر ببینیم اما شاید برق آن چشمان بیگناه برای بسیاری از ما، این پرسش را به وجود آورد که آیا بسیاری یا دستکم برخی از ما، واقعا نژادپرست نیستیم؟
روزنامه شرق