به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از بیتوته:مریم «نفس عمیق» تقریبا ۱۴ سال بعد با تصویر کردن یک مریم دیگر در «لانتوری» به سینمای ایران بازگشته است. او در این فاصله در «لرزاننده چربی» محمد شیروانی هم بازی کرد. فیلمی که موفقیت های بین المللی زیادی داشت، ولی تکلیف نمایشش در داخل هنوز روشن نیست. مریم «نفس عمیق» در این فاصله به خارج رفت. در آلمان تحصیلاتش را در رشته فلسفه و علوم انسانی با گرایش مطالعات تئاتر تا مقطع دکترا ادامه داد. حالا پژوهش گر است و هم زمان روابطش را با سینماگران داخل حفظ کرده است. گرچه اینکه با اتکا به تحصیلات و مطالعاتش می توانیم او را زنی روشن فکر بخوانیم، ولی پالیزبان از همان زمان و پس از بازی در فیلم تحسین شده شهبازی راه متفاوت و دشوارتری را در پیش گرفت.
پیشنهادهای زیادی را نپذیرفت و هرگز نخواست به بازیگر فیلم های جریان اصلی و تکراری سینمای ایران بدل شود. بیشتر وارد حوزه شعر و تئاتر شد. همین نکته از تفاوت مهم او با بسیاری از جوانانی که یک شبه به شهرت رسیدند، پرده بر می دارد. شاید به همین دلیل با وجود این که در «لانتوری» بخش بیشتر «بازی اش در یک سوم پایانی فیلم است، از همان ابتدا او را به عنوان یک فعال اجتماعی و زنی روشن فکر در فیلم باور می کنیم.
مشخص نیست اگر این نقش به زنی دیگر سپرده می شد، آیا با همان چند سکانس پراکنده در اوایل فیلم تا این حد قانع می شدیم یا نه. این مصاحبه از راه دور با پالیزبان انجام شد. زمانی که او به همراه گروه «لانتوری» در جشنواره برلین حضور داشت و شرکت در نمایش ها و جلسات نقد و بررسی روزهای شلوغی برایش ساخته بود. وضعیت او در برلین تفاوت مهمی با سایر اعضای گروه «لانتوری» دارد؛ برلین محل کار و زندگی اوست.
بازخوردهای نمایش «لانتوری» در برلین چطور بوده؟
برایم راحت نیست این را توضیح بدهم. چون طبیعتا این تصور پیش می آید که می خواهم بگویم همه چیز عالی و بازخوردها مثبت بود و من هم بشوم مدافع سفت و سخت فیلم.
بیشتر می خواهم اطلاعاتی از وضعیت نمایش فیلم در برلین به دست بیاورم. چون خبرها در این حد است که مثلا نشست نقد و بررسی برگزار شد، یا فیلم به نمایش درآمد.
در این حد بگویم که در برلین رسم بر این نیست که پس از پایان نمایش فیلم برایش دست بزنند. ولی این اتفاق افتاد. با نشست نقد و بررسی که دیروقت و در شرایطی که بسیاری ایستاده بودند برگزار شد، ولی استقبال از آن خوب بود و طول کشید. این ها می تواند نشانه رضایت یا دست کم جلب توجه مخاطبان به فیلم باشد.
نقدی از دوبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر بر «لانتوری» ترجمه و منتشر شده که لحنی دوپهلو دارد. او «لانتوری» را جشن وحشت خوانده. گفته تماشای فیلم تا پایان راحت نیست و بعد تحسینش کرده است!
بله نقد دبورا یانگ عجیب است. انگار ترکیب کمدی و تراژدی است. اگر با دقت و به ویژه به زبان اصلی خوانده شود، می بینیم نقد مثبتی است. ولی قبول دارم که دو پهلوست.
«لانتوری» خیلی زود مخاطبانش را به دو گروه موافق و مخالف تقسیم کرد. برخی حتی از دشواری تحمل فیلم می گفتند. به خصوص در یک سوم پایانی. اگر بازیگر «لانتوری» نبودید، فکر می کنید تماشای فیلمی با این ویژگی ها برای خودتان راحت بود؟
راستش تجربه «لانتوری» آن قدر برایم سخت بود و به حدی از نظر روحی و حتی جسمی به من آسب زد که هم چنان تصور این که آن را به عنوان تماشاگر ببینم، برایم دشوار است. یک بار زیر گریم از حال رفتم و دچار فوبیاهای عجیب و غریب شدم. تصور کنید مدت زیادی نتوانی چشمانت را باز کنی یا مجبور باشی با نی فقط چیزی بنوشی و این ها در کنار بازی کردن شخصیتی است که عمیقا دردر می کشد. بگذارید رک بگویم، «لانتوری» برای من کابوسی بود که هنوز هم پیش چشمانم زنده می شود.
یعنی اگر زمان به عقب برگردد، این نقش را قبول نمی کنید؟
منظورم این نیست. من کاملا می دانستم وارد چه تجربه ای می شوم.
اصلا چطور به «لانتوری» پیوستید؟
آقای درمیشیان را از زمان نمایش «عصبانی نیستم» در برلین می شناختم. یک شب به من پی ام دادند که چرا بازی نمی کنی؛ گفتم چون پیشنهادها خوب نیست. جواب دادند که خب من برایت یک فیلمنامه می فرستم، ببین دوستش داری یا نه. تا ۲۴ ساعت پس از خواندن متن شوکه بودن. ورود به چنین تجربه ای برایم غریب بود. ولی گفتم می روم.
درواقع تصمیم گرفتید خودتان را غافل گیر کنید.
بله. گفتم این فیلم شبیه یک کابوس است، ولی من آن را می پذیرم تا ببینم مریمی که پس از این کابوس متولد می شود، چه شکلی خواهدبود.
جالب است که این قدر از واژه کابوس استفاده می کنید.
چون به نظرم «لانتوری» پاسخی به یک نیاز عمیق و شاید ناگفته است. هر انسانی ناخودآگاه تمایل دارد با این شکل از ترس رو به رو شود. با هیولایی که در عین هولناک بودن جذابیت هایی هم دارد. اصلا سینمای وحشت پاسخ به همین نیاز است. «لانتوری» در دل یک قصه اجتماعی به این ترس پاسخ می دهد. به همین دلیل با بخشی از نقد دبورا یانگ که این فیلم را با ساخته های تارانیتنو مقایسه می کند، مخالفم. خشونت تارانتینو از همان جنسی است که شاید بهترین معنایش در واژه Trash باشد. نوعی رویکرد به خشونت که تارانتینو سال هاست روی آن کار می کند.
خشونت در فیلم های تارانتینو بخشی از یک بازی است و تا انتها هم بازی بودنش را حفظ می کند. تماشای آدم هایی که با گلوله خوردن مثل یک کیسه خون می ترکند. بیشتر شبیه یک انیمیشن است. در تمام کارنامه تارانتینو سکانسی مثل رویارویی مریم و باران در «لانتوری» پس از اسیدپاشی وجود ندارد. یا سکانس اجرای حکم قصاص که مطلقا بازی نیست.
بله. لانتوری اصلا از آن جنس نیست. ولی آن جذابیت پنهان وحشت در فیلم وجود دارد. این را پس از هشت بار تماشای ناگزیر فیلم می گویم!
هشت بار تماشای «لانتوری» هم در نوع خود رکوردی است! حتی اگر از بازیگران فیلم باشید. گفتید رضا درمیشیان از شما پرسید چرا بازی نمی کنید. واقعا چرا بازی نمی کنید؟ قطعا پیشنهادها کم نبوده است.
بله. به ویژه پس از «نفس عمیق» که زیاد هم بود. فیلم ها و سریال های زیادی به من پیشنهاد شد. اما به احترام فیلم سازان حتی به دفترشان می رفتم و می گفتم آمده ام که بگویم متاسفانه نمی توانم قبول کنم. بحث غرور و این جور چیزها هم نیست و واقعا می کوشیدم کارگردانان را متقاعد کنم که برای نبودنم دلیلی دارم.
خب دلیلتان چه بود؟
نمی خواستم به هر شکلی و در هر جنسی از کار حضور داشته باشم. برای من موضوع و شکل نمایشی کار مهم است. به هر حال از هنرهای نمایشی می آیم و این بخش برایم اهمیت دارد.
فیلم های کارنامه تان زیاد نیست. جدا از تحصیل و زندگی در آلمان که به آن خواهیم رسید، همین دو انتخابتان پس از «نفس عمیق» نشان می دهد پیوند بهتری با سینمای مستقل و حتی آوانگار ایران دارید. انگار روحیه تان بیشتر به سمت آثاری از آن دست گرایش دارد و البته اهل ریسک هم هستید. مثل بازی در «لرزاننده چربی» در کنار لوون هفتوان و زیر نظر محمد شیروانی. همکاری با محمد شیروانی در «لرزاننده چربی» از کجا شروع شد؟
موضع تز دکترای من تعزیه و قتل روی صحنه بود. با یک گروه حرفه ای برای ضبط چند تعزیه و ساخت مستندهایی در این باره به ایران آمدم. آن زمان شیروانی را از نزدیک نمی شناختم. ولی مستندهایش را دیده بودم و آن ها را خیلی دوست داشتم. مستندهایی را که خودمان ساختیم، نزد او بردم. با هم صحبت کردیم و از این آغاز آشنایی ما بود. حدودا یک سال بعد تماس گرفت و از من برای بازی در «لرزاننده چربی» دعوت کرد. نمی خواستم این فرصت همکاری را از دست بدهم.
شیروانی درباره آن نقش در آن فیلم غریب چه توضیحی به شما داد، یا تعریف خودتان از آن نقش چه بود؟
آن جا با زنی تنها طرفیم که در جنگ قدرت بین یک پدر و پسر گیر افتاده است. برای من بخش جذاب نقش همین وضعیت و تاثیر زن بر تغییر آن بود.
پس از مهاجرت به آلمان و تحصیل در رشته نمایش به فکر بازیگری در آن کشور نیفتادید؟
در آلمان هم کارهای پیشنهادی عمدتا کلیشه ای است. من در ایران تن به این نقش های کلیشه ای ندادم و در آلمان هم نمی دهم. ضمن این که خودم را بیشتر آدم آکادمیک و تحقیق می دانم و کار دانشگاهی در آلمان خیلی سنگین است. فیلم های کوتاه و تجربی ساخته ام و درگیر نوشتن و بازنویسی یک فیلمنامه برای کاری بلند و ویرایش مجموعه دوم شعرهایم هستم. ولی واقعا فرصت و دلیلی برای پرداختن تمام وقت به بازیگری در کنار این حجم از کارهای آکادمیک نیست.
ولی وقتی پیشنهاد «لانتوری» جذبتان کرد، توانستید وقتی را آزاد کنید و به ایران بیایید.
واقعا به این راحتی نبود. محل کار من در مرکز فرهنگ و ادبیات برلین است. آن زمان مدرک دکترا را گرفته بودم. در این مقطع باید موضوع تخصصی را انتخاب کنی و مرحله ای را بگذرانی که پروفسور شوی. من دقیقا در این مقطع بودم که پیشنهاد «لانتوری» رسید. همکارانم به من فشار می آوردند که این کار را نکن و بمان و تحصیل را به پایان برسان و به تعویق نینداز. از طرفی در همان مقطع قصد داشتم اولین کار بلند سینمایی خودم را در مقام نویسنده و کارگردان شروع کنم، ولی تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم و در «لانتوری» حضور داشته باشم. با تصور یک ماه کار به ایران رفتم. بعد شد دو ماه و وقتی هم برگشتم، حالم خوب نبود و مدتی طول کشید تا از آن تجربه رها شوم.
مجموعه این خوانده ها و فعالیتتان در فضای آکادمیک از شما شمایل زنی روشن فکر در سینما ساخته است. یعنی حضورتان در نقش مریم در «لانتوری» خیلی به تصویر این شخصیت در فیلم کمک می کند. آن فعالیت های اجتماعی و آشنایی با پاشا در یک کتاب فروشی در کنار شمایلی که شما دارید، جمله و تصمیم پایانی مریم را باورپذیر می کند.
در برنامه نقد چهار سینمای ایران مجید اسلامی با استناد به همین ها گفت که دستاورد اصلی «لانتوری» شخصیت مریم است.
البته در ایران ظاهرا روشن فکر بودن خیلی معنای مثبتی ندارد. (می خندد)
بله. فیلم روشن فکری یعنی یک چیز خسته کننده و آدم روشن فکر یعنی وجودی پر از ادا و اطوار. یعنی معنای روشن فکر با روشن فکرنما و فیلم روشن فکری با فیلم ادایی قاطی شده است.
این از آن چیزهای عجیب است. من هم ادعای روشن فکری ندارم و اصولا سعی می کنم ادعایی نداشته باشم. همان طور که گفتم، بیشتر یک آدم آکادمیک و اهل جست و جو و تحقیق هستم در دنیاهایی ناشناخته. آشنایی شخصیت ها در کتاب فروشی هم در سینمای ما سابقه دارد.
شاید مشهورترینش تصویر هامون و مهشید در کتاب فروشی است. حالا این که چنین تصویرهایی کم رنگ شده، بحث دیگری است. ولی بابت نکته ای که مجید اسلامی گفته، بسیار خوشحالم و اگر بازی من توانسته کمکی به آن بکند، چه بهتر. نظر مثبت منتقدی مثل مجید اسلامی قطعا مایه مباهات است و بهترین تشویق.
با فضاها و فعالان محیط های آکادمیک ایران ارتباطی ندارید؟
متاسفانه در حوزه علوم انسانی بین سازمان ها مراوداتی وجود ندارد. مرکز فرهنگ و ادبیات برلین این تمایل را دارد، ولی به هر حال فعلا ارتباط ها شخصی است. من گاهی مطالبی در نشریات می نویسم.
مثلا نوروز سال گذشته در مجله شبکه آفتاب یکی از مقالاتم چاپ شد. دوستانی دارم که زمانی هم کلاس بودیم و حالا از فعالان فضاهای آکادمیک هستند. طبیعتا این روابط را داریم و به هم کمک می کنیم و از هم کمک می گیریم.
پس از بازی در «لانتوری» پیشنهاد دیگری از راه نرسیده است؟
چرا. می خواستم برای نمایش «لانتوری» در جشنواره به ایران بیایم. راستش کمی هم شک داشتم، چون نمی دانستم فضای جشنواره فیلم فجر چقدر تغییر کرده است، ولی در نهایت تصمیم گرفتم بیایم. همین موقع علی احمدزاده با من تماس گرفت و گفت حدس زدم ایران باشی. گفتم اتفاقا دارم می آیم. پیشنهاد بازی در فیلم «پدیده» را داد. فیلمنامه را خواندم و دوست داشتم و هم زمان با جشنواره در «پدیده» بازی کردم.
ظاهرا بخش هایی از فیلم برداری در خارج از کشور انجام می شود.
بله. قرار است ادامه اش در سوییس مقابل دوربین برود.
به این ترتیب «پدیده» می شود چهارمین قدم در راهی که با «نفس عمیق» شروع شد. هنوز با پرویز شهبازی در ارتباط هستید؟
بله. گرچه دوری راه به هر حال تاثیرش را می گذارد، ولی از هم بی خبر نیستیم. شهبازی از نسل مهم فیلم سازان پس از انقلاب است. آن زمانی که جشنواره کودک و نوجوان دوران اوجش را می گذراند، شهبازی با دوفیلم «مسافر جنوب» و «جوا» در آن حاضر بود. پی گیری کارنامه و مسیر کارگردانان آن نسل خیلی جذاب است.
تا پیش از «نفس عمیق» چقدر سینما برایتان جدی بود؟
من خودم در ۱۳ سالگی داور جشنواره کودک و نوجوان بودم. همان سالی که «بادکنک سفید» را در آن نمایش دادند.