به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از «خبرنامه دانشجویان ایران»؛هرساله و در آستانه ۱۶ آذر، نظرها و تحلیل ها بروی دانشگاه ها متمرکز می شود، روزی که به عنوان “روز دانشجو” و به تعبیر دقیقتری روز رویش “جنبش دانشجویی” در ایران نامیده می شود؛ روزی که جریان دانشجویی مسلمان بر خلاف بسیاری از سیاسیون و روشنفکران چپ و راست برای مقابله با استبداد و استکبار وارد میدان شد تا آنجا که خونش، سنگ فرش های دانشگاه تهران را رنگین نمود. همین مسئله باعث شد طی ۶۳ سال گذشته جریان ها و گروه های مختلف به نقد دانشگاه و جنبش دانشجویی بنشینند. اما چیزی که در طی این شش دهه قابل تامل است، برهه هایی است که نقش «جنبش دانشجویی» را در کنش و واکنش های سیاسی – اجتماعی کشور «پررنگ تر» می کند. به همین بهانه و در آستانه سالروز گرامیداشت «۱۶ آذر» به سراغ فعالین اسبق دانشجویی رفته ایم، تا روزهایی خیلی از دانشجویان و به خصوص دانشجویان دهه هشتادی آنها را لمس نکرده اند، را بازخوانی کنیم.
مهدی عباسی مهر، دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت؛ مهدی بلوکات؛ دبیر اسبق تشکیلات اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل و علیرضا زاکانی؛ مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران از فضای دانشگاه در روزهای نچندان دور می گویند:
پیامی که غفلتها را، روشن کرد
مهدی عباسی مهر؛ دبیر سابق دفتر تحکیم وحدت
رویدادی که برای بنده از زمانی که در عرصه انجمنهای اسلامی و شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت حاضر شدم، سرنوشت ساز و خاطره انگیز شد، نشست سراسری سالانه دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۸۸ در دانشگاه علوم پزشکی شیراز بود. این نشست به دو دلیل حائز اهمیت بود. در درجه اول این نشست نتیجه فعالیت چند ساله دانشجوها در حوزه تشکیلات و همچنین حضورشان در عرصه اجتماعی کشور و دانشگاهها به منصه ظهور گذاشته میشد. در درجه دوم این نشست در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم برگزار میشد و بسیاری از جریانهای سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا منتظر خروجی و برونداد این نشست در فضای ملتهب آن روز کشور بودند. به عبارتی انتظار جناحهای سیاسی کشور به واسطه تنوع سلایق سیاسی انجمنهای اسلامی در آن زمان و مباحث جدی که در سطح انجمنهای اسلامی صورت میگرفت، رویکرد حمایتی دفتر تحکیم وحدت در انتخابات و حمایت از کاندیداهای مطرح انتخابات بود.
اما برآیند شرایط و فضای سیاسی کشور مبنی بر این شد که جنبش دانشجویی وارد حمایتهای مصداقی و عملی از افراد و گروههای مختلف سیاسی نشود و به نظرم دفتر تحکیم وحدت در مورد این مسئله چه در زمان انتخابات و چه بعد از انتخابات، با حفظ شأن دانشجویی خودش موضعش را حفظ کرد.
در چنین شرایطی رهبر معظم انقلاب اسلامی طی پیامی به دفتر تحکیم وحدت که توسط تشکیلات مجموعه درخواست شده بود، راهبردهای بسیار مهم و کلان را به این تشکل و در کل به جنبش دانشجویی گوشزد کردند. مسئلهای که تشکلهای دانشجویی در سالهای اخیر نسبت به آن غافل و بعضا دچار روزمرگی سیاسی شده بودند؛ و جالبتر از آنکه منطق پیام سرشار از روحیات جوانانه و دانشجویی بود که دلیل آن ارتباط گسترده ایشان با دانشجویان و جوانان بوده است.
یکی از عواملی که توجه مجموعه انجمنهای اسلامی را در آن شرایط داغ سیاسی از مباحث حزبی به مباحث کلان معطوف کرد، توجه ویژه رهبر معظم انقلاب اسلامی به جریان دانشجویی و به ویژه دفتر تحکیم وحدت بوده است، به طوری که اگر حمایتهای ایشان از انجمنهای اسلامی نمیبود، این تشکل دانشجویی دچار مشکلات بسیار مهم و عدیده میشد. دیدارهای سالانه ایشان با دانشجویان و تشکلهای دانشجویی و ابراز ضرورت سیاسی بودن دانشجویان و دانشگاهیان در برهههای مختلف و هشدار به مسئولین و جریانهای قدرت که دانشگاه سیاسی را خوشایند خویش و احزاب خود نمیدانستند؛ تنها نمونهای از حمایت ایشان از دانشگاه و دانشجویان فعال سیاسی فرهنگی است.
متن پیام ایشان بدین شرح بود:
بسمه تعالی
جوانان عزیز دانشجو
در مسابقه میان ملتها به سوی آرمانهای والا و نیز در مجاهدت برای رهایی از موانع طبیعی و هر آنچه به دست بدخواهان بر سر راه آزادی و استقلال و شرف ملی نهاده میشود، اراده و نشاط و نیروی جوان، عنصری تعیین کننده است. در این میدانهای خطیر، حضور خود را برجسته و نهادینه کنید. دل امیدوار به کمک خداوند و تن و جان فرمانبردار از راهنمایی و دستور قرآن و شریعت، برترین عامل موفقیتهای شما در این صراط مستقیم است، انشاءالله. برای توفیق شما دعا میکنم و شما را به خدا میسپارم.
سید علی خامنهای ۱۹/۲/۱۳۸۸
متن پیام حاوی نکات قابل توجهی بود که میشود گفت با تأمل بر فرمایشات ایشان و تمرکز بر آن، میتوان متوجه شد که ایشان با یک نگاه موشکافانه نسبت به نیازهای آن روز دفتر تحکیم وحدت رهنمودهای لازم را ارائه کردهاند. در پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به کلید واژههای مهمی اشاره شده بود که این موارد در فضای دانشگاهی از سوی تشکلهای اسلامی در چارچوب انقلاب مغفول بوده است؛ اهدافی که با تمسک به قرآن و اسلام ناب، میتوان به آنها دسترسی پیدا کرد.
روایتی از حبس دانشجویان در وزارت علوم دولت اصلاحطلب؛ گروگانگیری دانشجویان منتقد
مهدی بلوکات؛ دبیر اسبق تشکیلات اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل
بعد از شکست طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی که توسط بخشی از اصلاح طلبان رادیکال و با حمایت دولتهای متخاصم خارجی در ۱۸ تیر سال ۷۸ اجرا شد، مهمترین پروژه سیاسی که برخی عناصر مهم جریان موسوم به دوم خرداد و حامیان و وابستگان دولت آقای خاتمی برای دانشگاهها طراحی کردند، در سال ۸۱ رقم خورد.
بهانهای برای شانتاژ رسانهای
آن روزها بنده دانشجویی نوپا در عرصه فعالیتهای فرهنگی- سیاسی دانشگاهی بودم و خیلی از مسایل را اولین بار بود که تجربه میکردم. ماجرا از آنجا آغاز شد که «هاشم آغاجری»، یکی از چهرههای معروف آن روزهای اصلاح طلبان، حرفهای توهین آمیزی را درباره برخی مباحث دینی همچون تقلید، علم ائمه معصومین (ع) و… در جلسهای در شهر همدان بیان کرد و کار به دادگاه کشید. قاضی دادگاه بدوی هم در حکمی – که البته در جای خود محل بحث حقوقدانان بود- وی را مجرم شناخته و به اعدام محکوم کرد؛ حکمی که مانند تمام احکام دادگاههای بدوی، فرصت اعتراض و تجدید نظر داشت و به سرعت در همان مسیر طبیعی قضایی مورد تجدید نظر قرار گرفت و رد شد. همین کافی بود تا لوکوموتیو تخریب و شانتاژ اصلاح طلبان به راه بیفتد و همه جور تهمت و ناسزا را روانه نیروهای انقلابی کنند و مسئولیت و تقصیر همه ظلمهای تاریخ بشریت، از قتل حضرت هابیل گرفته تا حکم اعدام گالیله را هم به گردن حزب اللهیها و مسئولین جمهوری اسلامی بیاندازند!
هدف؛ ولایت فقیه
روزنامههای زنجیرهای، مثل همیشه تیترهای یک دست و یک سویه خود را به این موضوع اختصاص دادند و حتی در صفحات ورزشیشان هم به هر ضرب و زوری که شده پای حکم آغاجری را به میان کشیدند. خلاصه دوستان اصلاح طلب نالهها و فغانها سردادند و به بهانه حکم دادگاه، خود را مهیای یک پروژه تمام عیار سیاسی دیگر آن هم در صحن دانشگاهها کردند. دانشگاههای اصلی تهران به صورت نوبتی و در روزهای متوالی دست خوش تجمعات و ناآرامی شد و رسانههای زنجیرهای اصلاح طلبان رادیکال هم نوا و بیگانگان به پوشش ناآرامیها میپرداختند. استراتژی طراحان و رهبران تجمعات هم به راحتی قابل تحلیل بود. هدف و مطالبه اصلی ایشان، نه دفاع از آزادی بود و نه اعتراض به حکم آغاجری! هدف، همان هدف ۱۸ تیر سال ۷۸ و غائله کوی دانشگاه تهران بود؛ نشانه رفتن اصل ولایت فقیه و شخص رهبر انقلاب.
در کلاسها قفل بود
در همین ایام، تجمعات دانشجویان انقلابی هم آغاز شد و اعتراضها به سوء استفاده احزاب و مراکز سیاسی از دانشگاهها و اخلال در روند علمی و آموزشی دانشگاهها شدت گرفت؛ اما با این وجود، گویا ناآرامیها ریشه در جای دیگری داشت و بنا نبود پایان یابد. رفته رفته ابعاد جدیدی از ماجرا عیان شد و دانشجویان و اساتید تعدادی از دانشگاهها از نقش برخی مسولان وقت وزرات علوم – مشخصا آقایان ظریفیان معاون وقت دانشجویی و خانیکی معاون وقت فرهنگی- پرده برداشتند؛ شاهدان گفتند که بعضا حتی در کلاسهای درس توسط برخی مسئولان دانشگاهی قفل میشد و دانشجویان ترغیب و تشویق و در برخی موارد مجبور به شرکت در تجمعات ساختارشکنانه میشدند.
برنامهریزی برای ملاقات اجباری
دیگر برای ما مسجل شده بود که اتاق فرماندهی ناآرامیها که بنا داشت همان مسیر غائله کوی دانشگاه تهران را طی کند، در وزارت علوم قرار دارد و در صورتی که با ریشه معضلات برخورد نکنیم، اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد. تصمیم گرفتیم موضوع را در وهله اول با وزیر وقت علوم آقای دکتر معین در میان بگذاریم؛ اما مانند همیشه دفتر وزیر علوم از دادن وقت ملاقات به دانشجویان امتناع کرد؛ خب! روحیه دانشجویی اجازه نمیداد از حرفمان عقب بنشینیم و منتظر بمانیم که آقای وزیر به دیدارمان بیایند. پس از مشورت دوستان، تصمیم گرفته شد به اتفاق اعضای شورای مرکزی و تعدادی از انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای شهر تهران و همینطور برخی از شهرستانها که همگی عضو اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل بودند، به ساختمان وزارت علوم برویم و تقاضای ملاقات حضوری با وزیر داشته باشیم. طوری برنامه ریزی شد که نماز جماعت ظهر و عصر را به همراه سایر دانشجویان در نمازخانه وزارت علوم بخوانیم و بعد از آن به دفتر وزیر مراجعه کنیم.
نردههایی که نصفمان کردند
نماز جماعت خوانده شد و دوستان دانشجو همراه با سایر کارمندان روانه طبقات وزارتخانه شدند تا به حوزه وزارتی برسند؛ ازدحام آسانسور اما مجال و فرصت باقی نگذاشت و دانشجویان مثل بقیه مراجعین از پلهها شروع به بالا رفتن کردند که ناگهان ورق برگشت! طبع پلیسی آقایان حراست وزارت علوم و نزدیکان وزیر به جوشش درآمد و ناگهان نرده آهنی که در ابتدای مسیر پلهها بود، کشیده شد و عملا نیمی از دانشجویان از رسیدن به دفتر وزیر علوم و طرح دیدگاههای خود و درخواست حضوری ملاقات با وزیر بازماندند؛ بنده هم جزو کسانی بودم که پشت نردههای قفل شده وزارت علوم بازماندم. این اما تازه آغازه کار بود و دوستان دانشجوی ما عملا در ساعت اداری و در وزارتخانهای که بایستی مأمن و پناه دانشجویان باشد بیهیچ جرم و گناهی زندانی شده بودند. مسئولان وزارت علوم عملا وزارتخانه را بیهیچ دلیلی تعطیل کردند در حالی که دانشجویان همچنان در طبقات وزارتخانه محبوس بودند. اصرار ما و سایر دانشجویانی که بیرون وزارتخانه مانده بودیم برای پیوستن به دوستانمان یا لااقل رهایی دانشجویانی که در وزارتخانه بودند، بر مسولان وزارت علوم بیاثر بود تا اینکه ما چارهای جز اقدام به تحصن جلوی در بسته شده وزارت علوم ندیدیم.
وقتی همه شهر خبردار شد
با شروع تحصن، کم کم سر و کله خبرنگاران و رسانهها و نیروی انتظامی هم در محل تحصن پیدا شد و تب شعارهای انتقادی دانشجویان متحصن هم خطاب به وزیر علوم بالا گرفت. خواسته ما ۲ چیز بود: اول ملاقات با دکتر معین و دوم رهایی دانشجویانی که بطور کاملا غیر قانونی و در اقدام وقیحانه مسئولان وقت وزارت علوم در راه پلههای وزارتخانه محبوس شده بودند. البته کار کمی بالا گرفت و نهایتا خبرنگار واحد مرکزی خبر در اقدامی عجیب و بصورت غیرقانونی توسط مسئولان وقت وزارت علوم بازداشت و دوربین صدا و سیما و فیلمهای تحصن هم توقیف شد؛ که تا آنجا که بنده میدانم هیچ وقت فیلمها به خبرنگار مربوطه عودت داده نشد. آقای محسنی مدیرکل حراست وزارت علوم به نمایندگی از وزیر در جمع دانشجویان متحصن حاضر شد و برای پایان دادن به تحصن قول همکاری داد و عنوان کرد که متعهد میشود در اسرع وقت ترتیب ملاقات دانشجویان را با وزیر علوم بدهد و سریعا درهای وزارتخانه را برای خروج دانشجویان از ساختمان وزارت علوم باز کند. دانشجویان متحصن برای اطمینان خاطر بیشتر این موضوعات را صورتجلسه کردند و مدیرکل وقت حراست وزارت علوم هم آن را امضا کرد. نزدیکهای غروب بود که دانشجویان از زندان ساختگی مسئولان وزارت علوم دولت آقای خاتمی آزاد شدند، اگرچه تعهد دیگر قید شده در آن صورتجلسه هیچگاه عملی نشد و هیچ جلسهای با دکتر معین ترتیب داده نشد.
عدهای افراد ناشناس!
ماجرا و حواشی آن ادامه داشت؛ اولین واکنش رسانهای را خبر ساعت ۱۹ شبکه یک نشان داد که گوینده اخبار ضمن ارائه خلاصه اجمالی از خبر آن روز و اشاره به دستگیری خبرنگار صدا و سیما و توقیف دوربین فیلمبرداری وی، عنوان کرد که در اخبار فردا شب جزئیات و مشروح جریان را پخش خواهد کرد؛ ناگفته نماند که وعده گوینده خبر محقق نشد و هیچگاه جزئیات آن خبر منتشر نشد. واکنشهای بعدی اما در مطبوعات فردای روز تحصن بود؛ روزنامههای اصلاح طلب آن روز و در رأس همه آنها روزنامه «حیات نو» متعلق به سید هادی خامنهای و سایر رسانههای حامی دولت وقت، به صورت یکپارچه به قلب واقعیت پرداختند و تیتر زدند که: «وزارت علوم توسط عدهای افراد ناشناس اشغال شد!» کم کم داشت جای متهم و شاکی عوض میشد و به جای آنکه مسئولان وقت وزارت علوم توضیح دهند که چرا و به چه مجوزی چندین ساعت دانشجویان را حبس کردهاند و به نوعی گروگان گرفتهاند، طلبکار هم شده بوده بودند و دانشجویانی که هویتشان و اسم و رسمشان و دانشگاه محل تحصیلشان مثل روز روشن بود، شده بودند «عدهای افراد ناشناس!»
افشای نامه وزیر
اما اوج کار و نماد تمام عیار روحیه نقد پذیری و آزادیخواهی مسئولان اصلاح طلب وزارت علوم، نامهای بود که آقای دکتر معین وزیر وقت علوم خطاب به آقای خاتمی (رئیس جمهور اسبق) نوشته بود که توسط خبرگزاری فارس – که آن روزها تازه آغاز به کار کرده بود- افشا شد. آقای معین طی آن نامه از رییس جمهور خواسته بود که با دانشجویان منتقد برخورد قضایی، امنیتی، حقوقی، فرهنگی، سیاسی و… صورت گیرد؛ البته آقای وزیر علوم در نامهشان خطاب به آقای خاتمی، همچنین عنوان میدارند که پرونده و سوابق این دانشجویان به پیوست نامه تقدیم میگردد!
آب سردی بر ناآرامیها
این تنها یک نمونه برخوردی بود که اصلاح طلبترین عضو کابینه با دانشجویان داشت که البته هیچ نسبتی با آزادی و تحمل مخالف ندارد. اینگونه برخوردهای دوگانه و تضادهای گفتار و کردار در جریانات سیاسی، دقیقا یکی مشکلات اساسی کشور ماست که چپ و راست هم ندارد و امیدواریم روزی حل شود. البته لازم به یادآوری است که شوربختانه همان افرادی که غائله ۱۸ تیر ۷۸ را راه انداختند هم اکنون در وزارت علوم نقش اساسی در حوزه فرهنگی دارند و در پشت صحنه، وزارت علوم در سایه تشکیل دادند. نکته پایانی هم اینکه اگرچه ملاقات با وزیر علوم محقق نشد، اما حضور دانشجویان در وزارت علوم، آب سردی بر ناآرامیهای دانشگاهها بود که اتاق فرماندهی آن در وزارت علوم قرار داشت.
جوانی که زاکانی در فتنه ۷۸ هدایتش کرد
علیرضا زاکانی؛ مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران
یکی از مسایل مهم و استراتژیکی که در زمان مسئولیت بنده در بسیج دانشگاه تهران به وقوع پیوست، ماجرای کوی دانشگاه در۱۸ تیر سال ۷۸ بود که ناآرامیهایی را در کشور به وجود آورد. من به عنوان خاطره کمی به موضوعات آن روزها اشاره میکنم. ۱۸ تیرماه ۷۸ من در جلسهای در آبادان بودم و بعد از اینکه خبر را شنیدم فورا بلیط هواپیما گرفتم.
وقتی به تهران رسیدم دیگر شب شده بود و مستقیما از فرودگاه به کوی دانشگاه رفتم. وقتی رسیدم یکسری افراد نقاب زده را دیدم که جلوی کوی ایستاده بودند. وقتی این وضع را دیدم بغض گلویم را فشرد. معترضان کوکتل مولوتوف و سنگ پرتاب میکردند. اول از حضور من به کوی جلوگیری میکردند ولی وقتی مرا شناختند اجازه دادند که به کوی بروم. وزیر علوم و بهداشت هم آنجا حضور داشتند، یکسری از مسئولین دولتی که خودشان انگار از این وضعیت بدشان نمیآمد نیز آنجا بودند. اوضاع خیلی نامساعد بود خیلیها دانشجو نبودند ولی به گروه دانشجویان معترض پیوسته بودند و آن شب تا سه صبح وضعیت همینطور بود تا کمی آرام شد.
خب من آن روزها مسئول بسیج دانشجویی بودم و خیلی سریع موضعمان را در رابطه با این وضعیت اعلام کردم و گفتم با این برخوردها مخالفیم. فردای آن روز هم فضا همین قدر متشنج بود. معترضین به هرکسی که ظاهر مذهبی داشت حمله میکردند و به عنوان اسیر به کوی میبردند و من هم که بیرون از کوی بودم از این قاعده مستثنی نماندم و چندین بار به سمت من حمله کردند. من در این میان بین جمعیت و نیروی انتظامی ایستاده بودم تا وساطت کنم که درگیریها خاتمه پیدا کند. یکدفعه یکسری افراد نقاب دار به سمت من حمله کردند؛ از آن طرف هم چندین نفر که میله آهنی به دست داشتند به سمت من آمدند که البته من با صحبت کردن کاری کردم که از من دور شدند. ولی گفتند دوباره به سراغ من خواهند آمد.
بیرون از کوی دانشگاه بودم؛ سمت جلال آل احمد که یک دفعه دیدم یک نفر با میله با سرعت دارد به سمت من میآید. یادم است اول آیه الکرسی خواندم و بعد اشهدم را گفتم. تصورم این بود که الان با میله به وسط سرم میزند ولی یک دفعه آمد کنارم نشست و از من پرسید که اینجا چه خبر است؟ گفتم مگر نمیدانی چه خبر است که میله به دست گرفتهای؟ گفت مرا از سمت رسالت سوار کردند از ساعت شش غروب تا حالا اینجا هستم ولی میخواهم برگردم راه را بلد نیستم. با او صحبت کردم، یکی از فریب خوردهها بود. به او گفتم که میلهات را کنار بگذار و این راهی که داری میروی اشتباه است و بعد به او آدرس دادم تا رفت.
ببینید در آن فضا چگونه از همه اقشار سوء استفاده کرده بودند. هنوز چهره آن جوان در ذهنم باقی است. روزهای سختی بود که بارها در مصاحبهها با آن اشاره کردهام. البته به لطف خدا و درایت مقام معظم رهبری این غائله با حماسه ۲۳ تیر ختم شد و من هم به عنوان سخنران با اینکه در درگیریهای روزهای گذشته از بلندی پریده بودم و پایم شکسته بود، آخر شبها من به کوی میرفتم، یک شب بعضی آشوبگران مرا شناسایی کرده بودند و با جنجال اجازه نداده بودند وارد کوی شوم. من هم از نردههای کوی بالا رفتم و وقت پایین آمدن به پایم ضربه شدیدی وارد شد و شکست. ولی آن روزها سختترین خاطرات دانشجویی را برای من رقم زد