به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل ازنمناک:
گفتگو با ساره بیات
ساره بیات از سال ۱۳۸۰ وارد تئاتر شد و در جشنواره پلیس در اولین کارش، جایزه بهترین بازیگری را به همراه دیپلم افتخار کسب کرد. بعد از اخذ مدرک بازیگری از موسسه کارنامه به مجموعه یک مشت پر عقاب دعوت شد.
عکس ساره بیات
وقتی می خواستیم برای این گفت و گو آماده شویم، دنبال مصاحبه ها و مطالب قدیمی شما گشتیم. اما گفت و گوهای زیادی پیدا نکردیم. برای همین گفت و گو هم که خیلی طول کشید تا پیدایتان کردیم. کم حرفید یا دوست ندارید درباره کارتان حرف بزنید؟
شاید هم دلیل سومی وجود دارد؛ حرفی برای گفتن ندارم و برخلاف خیلی از آدم های این روزها خودم را در تمام حوزه ها متخصص و دانای کل نمی دانم. نهایت تلاشم حضور با تمام وجود در فیلم هاست و اگر قرار بر حرف زدن باشد، اثر خلق شده و نتایج آن کافی است. کلا در زندگی شنونده بودن را به گوینده بودن ترجیح می دهم. برای حرف زدن زمان زیاد است.
راستش هرچقدر تلاش کردیم که بدون مراجعه به اطلاعات سایت ها و مجلات، به ساره بیات قبل از «جدایی نادر از سیمین» برسیم و ببینیم چه فیلم یا سریالی بازی کرده، چیزی یادمان نیامد. بعد که مرو کردیم دیدیم هم سریال کار کرده اید هم تئاتر. اما جدایی… در معرفی و جاافتادن شما خیلی نقش داشته؛ درست مثل اتفاقی که برای خسرو شکیبایی در «هامون» افتاد. گاهی رهایی از این قله ممکن نیست. شما الان راضیه جدایی… را فراموش کرده اید؟ از آن نقش خلاص شده اید؟
گرفتار و مبتلا و یا اسیر راضیه نیستم که از آن خلاص شوم یا رهایی یابم، بلکه راضیه یکی از بخش های جذاب و فوق العاده زندگی کاری من محسوب می شود که در مسیر تکامل زندگی کاری ام همراهی بی نظیری با من کرده. کاراکتر راضیه توان من را در ادامه این راه افزایش داده. راضیه برای من انرژی است، نه ایستگاهی که در آن توقف کنم.
برای جداشدن از یک نقش چه می کنید؟ زود می روید سیر یک فیلم دیگر یا نه، می روید مسافرت، کتاب می خوانید، می روید دنبال زندگی شخصی و اصلا به سینما فکر نمی کنید؟ اصلا این قدر درگیر نقش می شوید که نیاز به بازسازی روحی داشته باشید؟
برای جداشدن از نقش قبلی، فیلم جدیدی را شروع می کنم، به همین سادگی. بازیگری یعنی همین. البته نکات شما را رد نمی کنم، به انضمام فاصله زمانی منطقی بین پذیرش دو نقش. ترجیح برای من فاصله بین پذیرش دو نقش زندگی کردن است؛ یعنی همان حرف های شما، یعنی نفس کشیدن، تجربه کردن، شنیدن، تماشاکردن..
اصغر فرهادی برای نزدیک کردن بازیگر به شخصیت های فیلمش کلی طرح و برنامه دارد. مثلا شنیده ایم به شما توصیه کرده که مدتی با چادر و مقنعه رفت و آمد کنید یا پولی در کیفتان نگذارید تا نتوانید چیزهایی را که دوست دارید بخرید. این شیوه نزدیک شدن به نقش را بعدها برای خودتان تکرار کرده اید؟ اصلا چطور به نقش نزدیک می شوید؟ با فاصله با آن طرف می شوید یا در آن حل می شوید؟
سبک آقای فرهادی برای گرفتن بازی از بازیگرانش سبک متفاوت و دشواری است و آثارشان اثبات کرده که این شیوه، شیوه متفاوت و راضی کننده ای است. ضمن این که تسلط آقای فرهادی در این روش غیرقابل انکار است. و در مورد این دعوای قدیمی دنیای بازیگری (حل شدن در نقش و درگیر شدن با آن یا فقط هنر بازیگری)، از تعامل با کارگردان می توان یکی از این دو راه را انتخاب کرد.
برای شخصیت طراحی دارید؟ مثلا می گویید این شخصیت در نقطه A است، بعد کم کم تغییر می کند و به نقطه B می رسد؟
طراحی برای من یعنی فیلمنامه به اضافه شیوه روایت کارگردان. از تلفیق فیلمنامه و کارگردانی می توان به شخصیت پردازی رسید و این اصل مهمی برای من است؛ قرارگرفتن در اتمسفری که توسط کارگردان هدایت می شود و من در آن به ایفای نقش می پردازم. شرایط ایده آل برای بازیگر فیلمنامه سنجیده و کارگردانی درست است که با ضعف یکی از این دو حتما طراحی بازیگر دچار مسئله خواهدشد.
کارنامه تان را که مرور می کنیم می بینیم بیشتر انتخاب هایتان زن هایی اند که مدام با خودشان در کشکمش اند. همه چیز درونی است و آنچه که بیرون دیده می شود تنها سطح ماجراست. از جدایی… تا ناهید و حتی خداحافظی طولانی، نگاه کردن به چهره تان حکایت از یک غم خیلی عمیق دارد که انگار نمی شود از شرش خلاص شد. این انتخاب ها «پیش آمده» یا این که فکر کرده اید در آنها بهتر عمل می کنید؟
یکی از جذابیت های بزرگ بازیگری برای من مواجهه با چالش برای درک یک شخصیت است. برای همین، شخصیت های چندوجهی، خاکستری، حتی مرموز برایم جذابیت بسیاری دارند. شخصیت سطحی احتیاج به بازی ندارد.
شما چطور یک نقش را انتخاب می کنید؟ می خواهیم بدنیم معیارتان دقیقا چیست؛ کارگردان، همکاران، فیلمنامه، حس و حال خودتان، سختی نقش یا چیزهای دیگر…؟ مثلا می شود بگویید بازی در «خواب زده ها» و «خداحافظی طولانی» را برای چه قبول کردید؟
فیلمنامه، کارگردان، عوامل پشت صحنه. همه اینها عوامل موثر در انتخاب من اند که البته منوط به احوالات خودم در آن روزهایم هستند. دلیل انتخاب «خواب زده ها» جواب سوال سوم شماست:پایان دادن به راضیه جدایی… با بازی نازگل مشرقی خواب زده ها؛ دو ژانر و اتمسفر کاملا متفاوت که البته حضور آقای جیرانی انگیزه ام را تقویت می کرد. دلیل انتخاب «خداحافظی طولانی» هم علاقه ام به سینمای فرزاد موتمن بود.
ساره بیات خواهر سروین بیات
بازی در فیلمی مثل «محمد رسول الله (ص)» برای بازیگران یک ریسک است؛ از یک طرف عوامل حرفه ای بین المللی حضور دارند که کار کردن با آنها جذاب است و از طرف دیگر، در همان مرحله خواندن فیلمنامه می شود مطمئن شد که هیچ شخصیتی جز پیامبر(ص) نقش اصلی نیست و آن قدرها فرصت دیده شدن برای بقیه بازیگرها وجود ندارد. شما چطور با این فیلم برخورد کردید؟
به نظرم تمام بازیگران فیلم محمد رسول الله (ص) نقش اصلی اند. برای این که با هر مقدار حضور، در آن، نشانی حضرت را می دهند. یعنی تکمیل شدن یک پازل که با حذف یکی از این نقش ها، طراحی ناقص می شود. برای این که تماشاگر با اتمسفر یا قصه ای از نقش اصلی رو به روست، نه صورت، فیزیک و میمیک او. برای پذیرش حلیمه حتی لحظه ای درنگ نکردم.
فیلم «محمد رسول الله (ص)» از آن نوع فیلم هایی است که بازی رئال به شیوه معمول نمی طلبد، چون آن قدرها روی بازیگر مکث می کند تا شخصیت پردازی کند. طراحی تان برای نقش چه بود؟ راهنمایی ها چه بود؟ قرار بود چطوری بازی کنید و چطور به نظر برسید؟
تعداد و تنوع نقش ها شبیه جزئیات متنوع و پراکنده است، اما جزئیاتی جذاب و مهم که کنار هم قرار گرفتن آنها کلیت مهمی به اسم حضرت رسول (ص) را روایت می کند. بنابراین مهم این است که من در نقش حلیمه که یکی از جزئیات است اما مهم، تمام تلاش خود را برای برقراری ارتباط تماشاگر با کلیت زندگی حضرت رسول انجام بدهم. البته در اهمیت کاراکتر حلیمه همین کافی است که برای بررسی دوران کودکی حضرت، شخصیت حلیمه فصلی جدانشدنی است و بسیار پراهمیت.
حلیمه از معدود نقش های شماست که کشمش درونی ندارد و بیشتر، متمرکز است روی بروز احساس. برای شما هسته مرکزی بازی چه بود؟ می خواهیم بدانیم خودتان در طراحی نقش می خواستید چه جنبه ای از شخصیت بیشتر دیده شود؟ کدام وجه احساسی اش؟ حرف ما درباره آن چیزی است که خودتان به فیلمنامه اضافه کردید و الان دوست دارید دیده شود.
درواقع این تنها نقشی است که اصلا به دیده شدن بازی خودم توجهی نداشتم. آن قدر غرق لذت و عشق معنوی بودم که از خدا خواستم به من نیروی مضاعف عطا کند تا از پس سنگینی این شخصیت بربیایم. فقط دعا می کردم و از خدا می خواستم کمکم کند و هیچ طرح جز ذکر در طول کار یادم نمی آمد. عشق و شیدایی حلیمه به حضرت رسول (ص) و روایت دو فصل زندگی حلیمه قبل و بعد از مواجهه با حضرت، نکات مهم پردازش شخصیت حلیمه بود در بازی من.
ساره بیات بازیگر یک مشت پر عقاب
حلیمه یک شخصیت تاریخی است که قاعدتا نزدیک شدن به آن خیلی سخت است. شما حلیمه خودتان را ساختید یا حلیمه مدنظر مجید مجیدی را؟ یا نه، به این فکر کردید که مثلا باید به تاریخ وفادار باشید و همه چیز را در مطالعات به دست بیاورید؟
همه چیز کاملا توام با تعامل بود؛ تعاملی بود بین کارگردانی کاردان که پناهگاه امنمان بود و منی که ولع داشتم برای حضورم در این کار. من حلیمه خود را ساختم با راهنمایی های آقای مجیدی، با تایید ایشان و با نظارت لحظه لحظه شان بر کل اثر، نه تنها نقش حلیمه. ضمن این که ما برشی از تاریخ را روایت کردیم؛ بنابراین پایبندی به تاریخ و شخصیتی که بعد از آن شکل گرفته نکته بسیار بااهمیتی است.
با آقای شجاع نوری که صحبت کردیم، می گفت هروقت گریم می شد و خط ها روی چهره اش می آمد، انگار استحاله پیدا می کرد و به خود شخصیت عبدالمطلب نزدیک می شد. گریم روی بازی شما چنین تاثیری داشت؟ اصلا عوامل خارجی چه کمکی کردند؟ با ذکر مثال لطفا!
مطمئنا کار تمام عوامل تاثیرش را بر صورت و کارم می گذارد، هرکس به نوع، و سعی می کنم از تمام تلاششان برای رسیدن به بهتر شدنم در اثر استفاده کنم. عوامل خارجی با تحقیق و تفحص بسیار موشکافانه به جزئیات پرداختند. وسواس آنها کارم را دشوارتر می کرد و مدام جدیت را یادآور. حضورشان دلگرمم می کرد و خیالم را آسوده. کاردانی آنها مرا به نقش نزدیک و نزدیک تر می کرد و در انتها بسیار از نتیجه راضی بودم و ارتباط خوبی برقرار می کردم. البته به هیچ وجه نمی شود منکر دانش، تجربه و هنر همکاران وطنی خود شد که همیشه قدران زحمات و انتقال تجربیاتشان در کارهای مختلف به خودم هستم.
جایی گفته اید معمولا بین بد و بدتر انتخاب نمی کنم و همیشه سعی کرده ام بهترین انتخاب ها را داشته باشم. حالا که کارنامه تان را نگاه می کنید بینشان هیچ انتخاب بدی نمی بینید؟
در سینمای ما بازیگر پیشگو نیست، بلکه نهایتا براساس تجربه، هوش و ارزیابی در لحظه تصمیم می گیرد. فیلمنامه خوب و متفاوت برای فرار از تکرارها، کارگردان خوب و یک گروه درجه یک و حرفه ای عواملی هستند که بازیگر را برای پذیرش یک نقش نه تنها راضی، بلکه تشویق می کنند. اما این که خروجی اثر چه خواهد شد و تماشاگر با آن چه برخوردی خواهدکرد پیش بینی اش برای بازیگر کار دشواری است.
تا به حال با کارگردان نادان هم کار کرده اید؟
یکی از شانس های زندگی ام این بوده که با کارگردان نادان کار نکرده ام. با اکثر کارگردانانی که کار کرده ام از نظر شناخت سینما و بازیگران شان و اشراف بر بازخورد مخاطب در سطح خیلی بالایی بوده اند. عقیده من این است که چنین ویژگی هایی می تواند خیلی به بازیگر کمک کند. بازیگر هر چقدر هم توانایی داشته باشد، انرژی و انگیزه ای که کارگردان می تواند به او تزریق کند، باعث احساس امنیت بازیگر می شود. دقیقا ابراهیم ابراهیمیان در این فیلم چنین موقعیتی را ایجاد کرد. بازیگر خودش می داند که چه فیلم نامه و چه نقشی را انتخاب کرده و چه چالش هایی را پیش رو خواهد داشت اما یک کارگردان دانا علاوه بر دانش سینمایی، می تواند آن حس و انرژی و هیجان لازم را به بازیگر منتقل کند و به او در ایفای دقیق و درست نقش یاری برساند.
عکس آتلیه ای ساره بیات
ابراهیمیان دانش سینمایی زیادی دارد و می توانی به او اعتماد کنی و بدانی که اتفاق درستی خواهد افتاد. وقتی عوامل دست به دست هم بدهند و کاری کنند که حالت سر صحنه خوب باشد، خروجی کار هم درست و خوشایند از آب درخواهد آمد و وضعیت خیلی بهتر از زمانی خواهد بود که به تنهایی بخواهی بار همه چیز را بر دوش بکشی و بگویی حالا در این کار چه نبوغی از خودم نشان بدهم تا دیده شوم؟ اما من کلا در مورد بازیگری ترسی ندارم. با خودم تعارف ندارم. تا به حال پیش نیامده، اما اگر روزی حس کنم که توان ایفای نقشی را ندارم، آن را نخواهم پذیرفت.
بعضی وقت ها هست که فیلم نامه هایی به من پیشنهاد می شود و من خودم به کارگردانان توصیه می کنم از من در فیلم شان استفاده نکنند چون حس می کنم امضای ساره بیات پای آن فیلم درج نخواهد شد، هر چه هم که گروه حرفه ای باشند، نقش آن فضا را برایم ایجاد نمی کند.
آقای ابراهیمیان مدعی است که شما انتخاب اول شان بوده اید، درست است؟
بله. از مدت ها پیش درباره این فیلم با من صحبت کرده بودند. گفته بودند که خودشان و خانم سلطانی حین نگارش فیلم نامه من را برای نقش مهتاب در نظر داشتند. خوشبختانه اکثر کارگردانانی که با آن ها همکاری داشتم، چندان تعدد گزینه نداشتند که بگویند حالا این نشد، خانم فلانی بیاید و بازی کند. یعنی از ابتدا روی نقش و بازی من حساب کرده بوده اند.
در سینمای ما باب شده که چندان برای شان توانایی های بازیگر مهم نیست و گزینه های ایفای یک نقش خیلی با هم متفاوت هستند. این اصلا درست نیست. این یعنی کارگردان اصلا روی فیزیک و اکتینگ لازم برای یک نقش تمرکزی نداشته.
بعد از خواندن فیلم نامه بلافاصله تصمیم گرفتید در فیلم بازی کنید؟
بله.
چه قدر از این تصمیم به کلیت فیلم نامه بر می گشت و چه قدر از آن به خاطر خود کاراکتر بود؟
من از اساس فیلم نامه را دوست داشتم و با آن ارتباط برقرار کردم. در همان دوران فیلم نامه های زیادی به دستم رسیده بود که بعضی از آن ها را به زحمت می شد خواند اما «عادت نمی کنیم» بهترین فیلم نامه ای بود که در آن مقطع به دستم رسید. این یکی را با ذوق خواندم و نقش مهتاب را هم خیلی دوست داشتم.
رفتار احمدرضا هم به نوعی سادیستیک و سنتی است. انگار زن را در جایگاهی نمی بیند که بخواهد به او پاسخی بدهد.
دقیقا همین طور است. آن شک سطحی را به راحتی می شود با یک واکنش مناسب مدیریتش کرد تا بزرگ نشود و حال و هوای یک جنون و چالش ناهنجار را نگیرد. اما احمدرضا این کار را نمی کند.
خب حالا من می خواهم بگویم شما چه کار به این کارها داری؟ شما مگر جامعه شناس یا روان شناسی؟ شما بازیگری و می توانی بدون اعتنا به این مسائل کارت را انجام بدهی.
من انتخاب کارهایم اساسا به این شکل است. من اگر حس کنم با بازی در یک فیلم نمی توانم رسالتی را به انجام برسانم و برای مخاطبم مفید نیستم، الا بازی در فیلم را نمی پذیرم چون اگر جز این باشد یعنی فقط داری بیزینس می کنی. به همین دلیل بعد از «عادت نمی کنیم» با وجودی که پیشنهاد کار زیاد داشتم، از لحاظ روحی هم احتیاج داشتم که کار کنم اما هیچ کدام از فیلم نامه ها آن حس رسالت و تعهدی که من دنبالش بودم را برانگیخته نمی کردند. فکر می کنم این اتفاق برای خیلی از افراد حاضر در فیلم «عادت نمی کنیم» افتاد چون ما آن قدر در این فیلم روی جزییات دقیق کار کردیم که بعد از اتمامش متفق القول بودیم کارمان را کرده ایم و اصلا انگار اشباع شده بودیم.
معمولا در مرور کارنامه یک بازیگر برایش یک صفت ثابت شاخص درنظر می گیرند. این صفت با توجه به شمایلی که در طول زمان در ذهن تماشاگران می سازد، انتخاب می شود. اگر قرار باشد شما خودتان یک صفت انتخاب کنید، چه خواهد بود؟
راستش کار خیلی سختی است. من نقش های متنوعی داشته ام.
اما به هر حال خصلت های ثابتی در نقش هایتان ممکن است تکرار شده باشد.
مثلا نقش زن های ستم دیده طبقه فرودست را بازی کرده ام یا…
خب. این اتفاقا به چیزی که در ذهن من می گذرد خیلی نزدیک است. به نظرم شما شمایل رنج هستید. تمام زنانی که نقش شان را ایفا کرده اید از «جدایی» بگیرید تا «ناهید» و حتی «حلیمه» در فیلم «محمد (ص)» و حالا در همین فیلم «عادت نمی کنیم»، وظیفه بزرگ شان بازتاب و انتقال رنج است. منظورم زن رنج دیده نیست. این یک رنج انسانی است که در کل فیلم های شما بازتاب می دهد.
بگذارید حرف تان را اندکی رتوش کنم. من خودم خیلی مایل هستم که همیشه رنج را به تصویر بکشم. دوست دارم مخاطب درگیر رنجی که من و شخصیت فیلم کشیده ایم، بشود.
به جاهای خوبی داریم می رسیم. شما آدم را اذیت می کنید. باعث می شوید ما درد کاراکتر را تجربه کنیم.
شاید. من با مردم و مخاطبان خیلی نزدیک هستم و برای حرفه ام خیلی زندگی را کنکاش می کنم. گاهی حتی می رو و بهشان می گویم که دارم زندگی تان را کنکاش می کنم و الگو بر می دارم برای حرفه ام. می گویم دارم زندگی تان را کنکاش می کنم برای یافتن ما به ازای بیرونی نقش هایم و شما بدانید و راضی باشید و حلال کنید این سوءاستفاده من را. من واقعا هیچ کدام از زن هایی که نقش شان را ایفا کردم، نبوده ام. این را صادقانه می گویم اما می دانم چنین زن هایی که زجر زیادی کشیده اند، کم تر دیده می شوند و شاید رسالت من این است که تصویر را بازتاب دهم.
دقیقا همین طور است. نکته ای البته در میان است که شما را شاخص تر می کند. ما شمایل زن رنج دیده را در سینمای بعد از انقلاب کم نداشته ایم اما زن رنج دیده کنشگر کم داشته ایم. شما این کنشگری را دارید. از همان «جدایی نادر از سیمین» تا همین «عادت نمی کنیم»،شما تصویر زنی را نمایندگی می کنی که رنج می کشد اما مظلومیتش را بر نمی تابد. می خواهد خودش برای خودش کاری کند. این یعنی یک موقعیت مدرن. موقعیتی که در آن رنج کشیدن افتخار نیست.
بله، بحث بر سر این است که مگر می شود رنج نباشد؟ همه آدم ها به هر حال طعم رنج را چشیده اند. به نظر من چالش یک نقش زمانی آغاز می شود که دست بگذاری روی امری که واقعیت دارد و وجودش هم انکارناپذیر است. شما باید این را بررسی کنی. به قول شما من که روان شناس و جامعه شناس نیستم اما در حیطه کاری خودم شاید بتوانم این بررسی را انجام دهم. رنج یک کلمه و یک حس است اما این که بازیگری بتواند رنج را در افراد مختلف به شکل های متفاوت بازتاب دهد، کار دشواری است.
دقیقا به همین دلیل است که عنوان شمایل رنج را برای خصلت نمایی کارنامه بازیگری شما به کار می برم. کار شما بازتاب دادن رنج در آدم هایی از طبقات و با درگیری های مختلف است. برگردیم به «عادت نمی کنیم»، سخت ترین صحنه فیلم برای تان کدام بود؟
اساسا «عادت نمی کنیم» کار ساده ای نبود. آقای ابراهیمیان وسواس تحسین برانگیزی دارد. اگر این طور نبود هم من نمی توانستم به ایشان این قدر اعتماد کنم. از یک اتفاق ساده، یک اتفاق خیلی پیچیده و درستی را رقم زده. خودش هم سر صحنه بسیار انسان خوش طینت و خوش برخوردی است و با یک لبخند از ما کارهای خیلی سخت می خواست و ما با کمال میل انجام می دادیم. یعنی آدم دچار پارادوکس می شد که این که دارد با این تبسم دلنشین این همه کار سخت از من می خواهد، تبسمش را باور کنم یا سخت گیری و وسواس بسیارش را! بعد می دیدم که با رضایت خاطر به سختی های کار تن داده ام اما سخت ترین بخش کار برای من و فکر می کنم کل بازیگران فیلم، این بود که آقای ابراهیمیان اعتقاد داشت هر پلان باید از زوایای مختلف و با لنزهای متفاوت گرفته شود و در این شرایط بازیگر باید مدام تمرکزش را بگذارد روی حفظ راکوردهای حسی و فیزیکی. یعنی نباید با تغیر لنز و زاویه، جنس بازی ات را تغییر بدهی و آدم دیگری باشی. رعایت این راکوردها البته وظیفه بازیگر است اما باید انرژی ات را تقسیم کنی تا همه چیزی یک دست از آب در بیاید.
فیلم را چند بار دیده اید؟
هنوز ندیده ام. خیلی دلم می خواست اما آقای ابراهیمیان گفتند کسانی که باید فیلم را ببینند، دیده اند.
خب، من دیده ام. خیلی هم خوب بازی کرده اید.
واقعا؟ خب، خیلی خوشحالم که نظرتان این است.
شما از جایی غریبی خودتان را در سینمای ایران را تثبیت کردید. با فیلمی مثل «جدایی نادر از سیمین» درخشیدید و شاید فارغ از موفقیت در آن برهه، وحشتناک ترین دغدغه بازیگر ممکن است این باشد که بعد از این چه کاری باید ارائه بدهم که افت نکنم. فیلم هایی مثل آن، بازیگر را روی لبه تیغ قرار می دهند. از یک طرف می توانند سکوی پرتاب باشند و از دیگرسو آینده را برای بازیگر بسیار هولناک خواهند کرد. در این سال ها واقعا چه کردید که بهتر باشید و کم نیاورید؟ چه کارها کردید که ساره بیات بمانید؟
مسیر خیلی سختی است. واقعا نمی توان جوری توصیفش کرد که قابل درک باشد. آدم ها باید زیر سقف هم زندگی کرده باشند تا معنای این سختی ها را درست درک کنند، خصوصا طی این مسیر به تنهایی خیلی دشوار است. من در این مسیر خیلی تنها بودم یعنی نخواستم دیگران را اذیت کنم. منکر کمک های خانواده و استادانم نیستم. اما امتیازی که برای ساره بیات بودن داشتم، استفاده از همین تنهایی بوده و خلوت های خودم با خودم. استقلال را خیلی دوست دارم و فکر می کنم مستقل بودنم خیلی کمکم کرده که به واسطه خودم در جای یکه هستم، جایگاه درستی داشته باشم. اگر اصل توحید را قبول داشته باشی، قدم اول توکل کردن است. بعد هم باید سخت کوش باشی و درست انتخاب کنی. فکر می کنم که درست انتخاب کردم.
می ترسیدید که افت کنید و همه چیز خراب شود؟
نه. من از هیچ چیز نمی ترسم. اساسا آدم ترسویی نیستم چون آدم خیلی معتقدی هستم و معمولا آدم هایی که به جریانی در بالا معتقد هستند، چندان نمی ترسند. من خیلی برای خودم کار می کنم. واقعا قضاوت دیگران برایم اهمیتی ندارد. تمام تلاش این سال هایم این بوده که به متن برسم و از حاشیه دور بشوم. حواشی اتفاق های سینما برای من ارزشی ندارد. نه شهرتش برایم مهم است و نه ثروت و نه قضاوت آدم هایی که در جایگاه داوری ما قرار می گیرند. نمی گویم انتخاب هایم بهترین انتخاب های ممکن بوده.
شاید اشتباه هم کرده باشم اما خیلی به دور از حاشیه کار کرده ام. اگر الان به لحاظ جایگاه در همان جایی هستم که خودم می خواستم باشم یعنی آرزوی خودم باشم، نه آرزوی کسی دیگر، دلیلش این است که تمام انرژی من روی متن بوده. این که کارم دغدغه و دلهره ام باشد ،فیلم نامه را درست انتخاب کنم، نقشم را درست بازی کنم و از حاشیه ها فاصله بگیرم.
خیلی ساده نیست پاسخ دادن به سوال شما اما می توانم توصیه کنم که آدم ها از خلوت ها، تنهایی ها و مراودات شان با دنیای بالا به نفع کارشان استفاده کنند. زمانی که در حواشی هستیم و از متن کار دور می شویم باید کلی انرژی بگذاریم تا انرژی های منفی را بتکانیم تا بتوانیم دوباره برگردیم به نقطه صفر و تا بیایی این کار را بکنی، کار اصلی ات را از یاد برده ای و خیلی باید تلاش کنی برای فراهم کردن شرایط مطلوب. در این سال ها سکوت، تحقیق، توکل و دوری از حاشیه ها خیلی به من کمک کرده تا خودم را حفظ کنم.
چیزی شبیه تزکیه…
کاملا همین طور است. من امکان ندارد فیلمی را بازی کنم و به لحاظ روحی حالم بد باشد و ناکامل باشم از آن کار و بروم سر پروژه دیگر. بعد از «عادت نمی کنیم» حس کردم آن قدر شفاف و آماده نیستم که بروم سراغ کاری دیگر، با این که پیشنهاد هم کم نرسیده بود اما خودم نخواستم. حس می کردم که مهیای کار بعدی نیستم. پالایش درونم اگر انجام نشده باشد، کار نمی کنم. باید تمیز بروم سر کار بعد. مشکلات شخصی زندگی، حواشی و دغدغه های دیگرم را سر کار نمی برم. باید پالایش کامل یافته باشم تا بتوانم کارم را درست انجام دهم.
اگر الان کمی فاصله بگیرید و به عنوان مخاطب به داستان «عادت نمی کنیم» نگاه کنید، به نظرتان این فجایع تقصیر کیست؟
دنبال مقصر می گردید؟
من مقصر را شناخته ام. خود فیلم یک پیشنهادی دارد. می خواهم بدانم نظر شما چیست؟
من ارجاع تان می دهم به پیشنهاد خود فیلم که به نظرم همه کاراکترها به نوعی در آن محق هستند.
از پیری هم نمی ترسید؟
نه، آدم ها وقتی از هر نفس و هر لحظه شان لذت ببرند به همان سنی که دارند، راضی هستند. تمام این سی و چند سال را فهمیده ام و نه دوست دارم به جلو بروم و نه دلم می خواهد به عقب برگردم. چرا بترسم از پیری؟
رد شدن از سد مخالفت ها
من کارم را با تئاتر شروع کردم، خیلی سال پیش بود که برای جشنواره پلیس کار تئاتر می کردم. حدود ۲سال تئاتر کار کردم و بعدش چند سالی کار نکردم. دلیلش درس و دانشگاهم بود و یکسری کارهای شخصی. از طرفی چون بعد از نخستین کار تئاترم در جشنواره پلیس به عنوان نفر اول بازیگر زن انتخاب شدم پیشنهادات کاری زیاد شد ولی خانواده ام مخالف بودند و نگذاشتند کار کنم. با خود گفتم سنم بالاتر برود تا زورم به آنها بچربد (باخنده) چون اگر سنم بالا برود دیگر با من کار ندارند.
شاگرد اول کلاس
وقتی که بعد از آن وقفه تصمیم به بازگشت گرفتم، با کلاس های آقای پرستویی در موسسه کارنامه شروع کردم. آنجا هم جزو شاگرد اول ها بودم و درسم خوب بود. بعد از آنجا برای «یک مشت پر عقاب» که یک سریال تاریخی معاصر بود کارم کردم. سریال «یک مشت پر عقاب» نخستین کار تصویری من بود ولی در کنار آدم های حرفه ای قرار گرفتم؛ مثلا نخستین پلانم با رضا کیانیان را هیچ وقت فراموش نمی کنم و در طول کار خیلی از ایشان یاد گرفتم اما به دلیل اینکه نخستین کارم بود و به دلیل حرفه ای بودن اکیپ برایم سخت بود.
حدود یک سال و نیم سر آن پروژه بودیم. یکسری از سکانس ها حذف شد، در ممیزی، در تدوین و خیلی اتفاقات خاصی برای سکانس ها و پلان های من افتاد و نمی دانم به چه دلیل همه هم در سکانس های من بود. ولی به طور کلی برای نخستین تجربه، کار راضی کننده ای بود.
هنر به شکل یواشکی
خانواده من خیلی با بازیگری مخالف بودند و من پنهانی رشته تحصیلی دانشگاهم را هنر انتخاب کردم که از راه هنر یواشکی وارد بازیگری بشوم ولی نشد و دانشگاه هنر خواندم و بعد که دانشگاه تمام شد، با کلاس های بازیگری ذهن خانواده ام را آماده کردم. خانواده من همیشه به من اعتماد داشتند و دوستان صمیمی من هستند اما هنر را جزء مشاغل نمی دانند.
جایگاه عزیز، دردانه خانواده
فکر می کنم به هر چیزی که در این حرفه می خواستم تا به امروز رسیده ام. شاید خیلی کم توقع باشم ولی به آن چیزی که خواستم رسیدم. خیلی سخت به اینجا رسیدم و شاید برای همین است که خیلی جایگاهم را دوست دارم. در کارهایی که کردم آنقدر اتفاقات عجیب و غریب و سخت افتاد که شاید هرکس دیگری غیر از من بود امکان نداشت بیشتر از این پیش برود ولی فکر می کنم که این سختی ها را لازم داشتم به خصوص برای من که یک آدم عزیزدردانه بودم و سختی های مختلف را تجربه نکرده بودم. خیلی راضی ام از اینکه در زندگی کاری ام صبور بودم و موانع زیادی را پشت سر گذاشتم.