به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از عصر روز یکشنبه ۱۴ خرداد ماه بود که رهبر معظم انقلاب در مراسم سالگرد امام(ره) با بیان حقایقی از ماجراهای دهه شصت فرمودند: اهل فکر را به تأمل در حقایق و واقعیت های دهه شصت فراخواندند و گفتند: مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد.
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ علی خضریان پیرامون این مسئله نوشت: چند سالی هست خاطرهگویی و نوستالژیبازی دهه شصتیها در فضای مجازی باب شده است؛ دههای که پیرجوانهای امروز ما از آن سالها خاطرات رنگارنگ بسیاری دارند؛ خاطره مشق نوشتن پای چراغ علاءالدین، کلاههای لبهدار زمستانی، بارش برف و تعطیلی مدارس، برنامه «دیدنیها»ی شبکه دو و شلوارهای پلیسهدار و مانتوهای اپلدار. خاطرهگوهای امروز آن دهه از تلخ و شیرین آن روزها با تیتر «شما یادتون نمیاد…» استفاده میکنند، خاطراتی که البته فراتر از مثالهای گفته شده است.
شما شاید به یاد داشته باشید و البته بچههای دانشجو یادشان نمیآید روزها و سالهای دهه ۶۰ کوچهها فقط محل عبور و مرور ماشینها نبود؛ کوچهها میزبان صفهای مردمی بود که برای خرید کالاهای سهمیهای در بقالی حاجحسن سلیمی دور هم جمع میشدند. برای خرید شیر و روغن در صف بقالی ایستادن سخت بود، بسیاری از کالاها تحریم بودند اما برای فائقشدن به مشکلات باید میایستادیم، ایستادیم و مشکلات هم با درایت امامخمینی(ره) حل شد و روزهای سخت تبدیل به روزهای پرافتخار شد.
یادم نمیرود روزهای زیادی در راه بازگشت از مدرسه، کوچه ما به یمن قدم یکی از همسایهها آب و جارو میشد، حجلهها برپا و اسفندها دود میشد. بچههای محل با پای خود برای دفاع از کشور میرفتند و روی دوش هممحلیها برمیگشتند، با لباس رزم میرفتند و با پرچم ایران برمیگشتند.
زل زدن به این تصویر از پشت کلاههای نقابدار زمستانی برای ما آسان نبود، شاید بهخاطر همین بود که در صبحگاه مدرسه از تهدل «مرگ بر صدام یزید کافر» میگفتیم. وقتی میدیدیم شوروی، آمریکا، انگلیس و دیگران برای دشمن ما بمب و موشک سوغاتی میآورند از حرصمان آنها را هم با پیشوند مرگ بدرقه میکردیم اما بین ما و آنها یک فرق بزرگ بود؛ آنها مرگ را تقدیم میکردند و ما فقط فریادش را میزدیم. مظلوم بودیم اما ایستادیم تا خاتمه جنگ با پیروزی صدام یکی نشود.
راستی چقدر تعطیلیهای دهه ۶۰ زیاد بود. همهشکل تعطیلی بود الا تعطیلی برای آلودگی هوا. تعطیلی بهمناسبت بارش برف اگر شیفت صبح بودیم برای ما خوشایند بود، حتما اخبار بامدادی را از هر خبر موفقیت یا عدم موفقیت عملیاتهای نظامی با تمرکز بیشتری نگاه میکردیم اما بعضی از تعطیلیها خوشایند نبود. خبر شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن، شهیدان رجایی و باهنر، قدوسی، مدنی، اشرفیاصفهانی و… هرچند با تعطیلی چندروزه مدارس همراه بود اما برای ما دیدن حال اندوه پدران و مادرانمان نشان از آن میداد که قرار نیست مثل بارش برف همه خوشحال باشیم، افرادی هدف ترور قرار میگرفتند که هرکدامشان میتوانستند سرنوشت یک ملت را تغییر دهند. وقتی تعطیلات تمام میشد کوچهها از اعلامیهها و پارچهنوشتهها پر میشد. منافقین کمکم جای خود را در شعارهای ما پیدا کردند، آنها «مرگ» میباریدن و ما فقط «مرگ» میگفتیم اما قرار بر این نبود که روال به همین شکل پیش برود. پیشروی و فتح هرجا که باشد شادی و مسرتبخش است؛ چه پادگان حمید در جاده اهواز- خرمشهر، چه خانه تیمی سازمان منافقین در خیابانهای تهران؛ به خاطر همین هم بود که مادرم با شربت آبلیمو به استقبال کمیتهچیها میرفت تا خستگی مبارزه با دشمنان مردم کمی کم شود.
وقتی این روزها روایتهای وارونه بعضیها از دهه ۶۰ رونمایی میشود، دوست دارم دستشان را بگیرم و آنها را به کوچه خودمان ببرم و تمام خاطراتم را برایشان تعریف کنم؛ کوچهای که امروز بهنام شهید سلیمی نامگذاری شده؛ کسی که نه رزمنده لشکر ۲۷ محمد رسولالله بود نه مسئول ردهبالای نظام، بلکه همان حاجحسن سلیمی، بقال سرکوچهمان بود که به دست منافقین در همان بقالی سر کوچه به شهادت رسید.
نباید وقایع اصلی دهه ۶۰ مظلوم فراموش شود و فقط کلاه نقابدار و تصاویر پفک و چراغ علاءالدین باقی بماند. دهه ۶۰ نیاز به روشنگری دارد، ما یادمان هست.
انتهای پیام/س