به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از خبرگزاری دانشجو؛ چهارشنبه سوری به طبیعی ترین حالت ممکن، اتفاق میافتد. این که جوان ها و نوجوان ها هرسال در چهارشنبه آخرسال با بمب و موشک های بیشتری در خیابان ظاهر می شوند یکی از عادی ترین اتفاقات این سال هاست. تعجب برانگیز این است که برخی می خواهند چهارشنبه سوری را سانسور کنند یا آن را مرتبط بدانند با هیجانات زودگذر جوانی! اگر این منتقدان یکبار در خیابان حاضر می شدند حتما می دیدند که حتی مردان و زنان میانسال با پرتاب ترقه و موشک! در حال شادی هستند.
برای حل هر مسئله اجتماعی اول باید آن را شناخت. اگر آن را نشناسیم یا غلط شناسایی کنیم یا ناقص بشناسیم، به نتایجی اشتباه و حتی خطرناک میرسیم. نتایجی که امکان دارد تحلیل هایمان را چنان به کژراهه ببرد که اتفاقات ناگواری را رقم بزند.
دوران طلوع آفتاب تابان و ظهور داعش!
در قدم اول بهتر است، شکل ارتباطات مردم ایران را با یکدیگر در چندساله اخیر بررسی کنیم. مردم ایران به خاطر موضوعات مختلف، مدام در تهدید به سر می برند. گاهی این موضوعات کوچک است و گاهی بزرگ. داعش، مسائل رکود و تورم، فتنه های سیاسی، کم آبی و مسائل زیست محیطی، بحران های فرهنگی و توهین ها و تنش های قومی که هرچند وقت یکبار بروز می کند. اکثر رسانه ها هم با دامن زدن به این مسائل، بهداشت روانی مردم را به مخاطره می اندازند.
ارتباطات کلامی مردم ایران، پس از احوالپرسی! بیشتر حول این مسائل میچرخد. این که داعش چند نفر را و چطور کشت!، یک توده گردوغبار در حال ورود به ایران است و این که آیا بالاخره مسائل تورم و رکود و معیشت در پسابرجام و «دوران آفتاب تابان» حل میشود؟
همه این ها در کنار یکدیگر، افکار عمومی را دچار نوعی اضطراب فراگیر کرده است. اضطرابی که گاهی خود را در لایه های دیگر اجتماعی پنهان می کند و در جای دیگر به بازتولید خود می پردازد. شوک های اجتماعی که هر ازگاهی به مردم وارد می شود، باعث می شود که این مسائل به صورت سینوسی در جامعه حرکت کرده و در برخی از اماکن یا دوره های زمانی به اشکال مختلف، خود را نشان دهند.
۵درصدی های خطرناک
علاوه بر ارتباطات اجتماعی مردم ایران، سرمایه اجتماعی نیز به خاطر تبلیغات سوء رسانه ای و البته بالا رفتن میزان هشدارهای مراکز مختلف، کاهش پیدا کرده است. جامعه شناسان مدام از پایین آمدن سطح سرمایه اجتماعی و به تبع آن، اعتماد اجتماعی حرف می زنند. مسائلی مانند اعتیاد، جیب بُری، بیکاری، افسارگسیختگی جنسی و بالا رفتن خشونت خانگی بخشی از مسائلی است که نشانگر پایین آمدن درجه ی اعتماد در جامعه ی ماست. ما در اتوبوس، جیب خود را محکم میگیریم که کسی به ما دستبرد نزند، در مترو کیف هایمان را جمع می کنیم تا به سرقت نرود و سعی می کنیم کمتر حرف بزنیم تا مبادا با یک معتاد، دهان به دهان شویم! و دختران باید مدام قدم هایشان را تندتر کنند که مبادا کسی در تعقیب آنان باشد!
اینطور می شود که کم کم به هیچکس نمی توان اعتماد کرد و همه ما تهدیدی می شویم در برابر دیگران! اگرچه به صورت نرمال تنها ۵ درصد از جامعه به سمت بزهکاری می روند ولی برخورد رسانه ها با این موارد و البته جذابیت ذاتی که دارند، باعث می شوند بیشتر شنیده شوند. این دست مسائل باعث می شود که کمتر به یکدیگر اعتماد کنیم و مردم را گرگ هایی ببینیم که هر آن ممکن است به ما حمله ور شوند. ۵درصد خطرناک، آبروی ۹۵ درصد دیگر را هم برده اند.
باید مواظب بازتولید نتایج آزمایش میلگرام باشیم
آخرین بحث باقی مانده این است که بروز شبکه های اجتماعی و واقعیت مجازی باعث شده است خیلی از مسائل را به صورت بازی هایی ببینیم که احتمالا تاثیرات آنچنانی در فضای واقعی ندارند! به عبارت دیگر دنیای مجازی آنقدر برایمان واقعی شده است که دنیای واقعی را نیز مجازی می پنداریم و تاثیرات آن را غیرواقعی و به نوعی شوخی، تلقی می کنیم. معروف است که دلیل قتل عام های گسترده در جنگ جهانی دوم، علاوه بر اتوریته (اقتدار)، ندیدن مقتولان بوده است. شما وقتی مقتول (یا فرد تاثیرپذیر) را نبینید، راحت تر به انجام اَعمال زیانبخش، مبادرت می کنید. این یک حقیقت است.
پیش از آزمایش میلگرام اکثر دانشجویان، اساتید و حتی روانشناسان بنام، وصل کردن برق ۴۵۰ ولت را از طرف انسان های معمولی به انسان های دیگر (که آنان را مشاهده نمی کردند) کمتر از ۱درصد می دانستند. اما پس از انجام آزمایش، مشخص شد که ۶۵درصد افراد با وجود اینکه صدای فریادهای شخص مورد فشار را می شنیدند اما چون تصویری از او نداشتند و البته یک فشار هم از طرف پروفسور بر آنان حاکم بود، این خشونت را اعمال کردند. انسان هایی که حتی خودشان هم حدس نمی زدند به این درجه از وحشیگری برسند!
کمبود مطالعه، عدم شناخت مسائل فردی خود، کاهش اعتماد به نفس، هویت سازی نامتعادل و مسائلی از قبیل زندگی آپارتمانی، ترافیک و فشارهای کاری و… باعث شده اند که کنترل شخصی خود را از دست داده و به اقدامات خطرناک دست بزنیم. زندگی در یک محیط کوچک مثل آپارتمان و در جستجوی تخلیه هیجانی بودن در کنار عدم شناخت مسائل فردی، باعث می شود که به سمت مسائل کاذب سوق داده شویم. حال، همین را در کنار پایین بودن اعتماد به نفس و اقتدار گروه همالان اگر بگذاریم تبدیل به نوعی تخریب گری می شود.
ترس از فَوَران خون، غیرمنطقی است
آنچه که به صورت خلاصه و بسیار فشرده در بالا گفته شد، بخشی از علل و دلایل شکل گرفتن مسئله ی چهارشنبه سوری است. این که ما با بالا بردن ترس، سعی کنیم مردم را از بیرون آمدن در این شب، بازداریم، جز تلف کردن وقت از رسانه ها، مسئله دیگری را حل نمی کند. اتفاقا بالا بردن میزان ترس با انتشار عکس و فیلم از کسانی که مثلا چشمشان درآمده است، سرتا پا سوخته اند یا خون از صورتشان فَوران می زند، بیش از اینکه باعث نیامدن مردم به خیابان گردد، آثار معکوس برجای می گذارد. مطالعات ارتباطی نشان داده است که اگر میزان ترس از یک حدی فراتر برود، مخاطب نسبت به آن بی اعتنا می شود و دیگر اقناعی در کار نیست.
در بحث علاقه مند کردن افراد به مسواک زدن و استفاده از دهان شویه، آزمایشی ترتیب داده شد. سه گروه تقریبا مشابه در معرض سه نوع تصاویر در این باره قرار گرفتند. گروه اول تنها تصاویری را دیدند که از دندان های سیاه عکس برداری شده بود. گروه دوم عکس هایی که ترس نسبتا بیشتری داشت اما وحشتناک نبود را دیدند. عکس هایی از دندان های سیاه و نتایج آن! گروه سوم اما ریشه های کرم خورده ی دندان و فجایعی از تغییرات لثه که به خاطر مسواک نزدن و عدم مراقبت، شکل گرفته بودند. ترس، تنها در گروه دوم که به صورت متعادل منتقل شده بود ، تاثیرگذار شد و در گروه سوم کمترین تاثیر را داشت. با وجود یافته های علمی دقیق و اثبات شده در این مورد، معلوم نیست با چه هدفی تصاویر سوخته و بریان انسان ها در خبرگزاری ها بازنشر داده می شود!
چهارشنبه سوری مردمی
مشکل چهارشنبه سوری با ممانعت و دستگیری و پمپاژ ترس به جامعه، حل نمی شود. این بحران راه حل های خاص خود را دارد. یکی از آنها ایجاد نشاط در جامعه است. تا زمانی که بیلبوردهای شهرداری تا رسانه های دیداری و شنیداری، در بوق مشکلات اجتماعی می دمند و در حال تزریق ناامیدی به جامعه هستند، همین شادی های زودگذر محلی است برای گریز از این فضا! راه حل این نیست که بگوییم در خانه بنشینید. اتفاقا باید از امروز تبلیغ کنیم که همه بیایند. یک جشن قرار است برگزار شود. چه اشکالی دارد پیرمردها، دخترها، کارمندان دولتی، مسئولان بخش خصوصی، خانم های خانه دار و… همه در این جشن ملی شرکت کنند. چهارشنبه سوری را با روشن کردن آتش جشن میگیریم. رفتن زمستان و آمدن بهار که ترس ندارد. اتفاقا وقتی همه دعوت شوند، خطراتش هم کمتر می شود. مردم بهترین کنترل کنندهی هیجانات منفی و رفتارهای غلط هستند.
نگاه تهدیدمحور به همه چیز و همه کس باعث می شود ما نتوانیم مدیریت صحیح داشته باشیم و به جای حل کردن مسئله، صورت مسئله را پاک کنیم. تا وقتی که رسانه های ما تلاش دارند، مردم را در خانه نگه دارند، پیام های بهداشتی ارسال نمایند یا جوانان را از انواع و اقسام عکس های خونی! بترسانند، راه به جایی نخواهیم برد. با حضور افراد مختلف، باید آن جمعیت ۵ درصدی را که چهارشنبه سوری را قُرُق کرده اند، در اقلیت بیندازیم. ترس و خانه نشینی، چیزی را حل نمی کند و انتظار برای حل شدن مسائلی که بالاتر گفته شد نیز منطقی نیست. بهترین راه حل این است که همه بیاییم. چندسال است خیابان ها را برای جولان بمب ها و خمپاره ها خالی کردیم، چند سال است که مردم را می ترسانیم، چند سال است که مدام پیام تهدیدآمیز مخابره می کنیم و هرسال بدتر از پارسال شده است. حتما یک جای کار ایراد دارد. باید جشن و سرورهای خانوادگی برگزار کنیم. آتش بازی های اصولی و دسته جمعی. باید به جای انفعال، مردم را تشویق کنیم که از خانه هایشان بیرون بیایند و پایان زمستان را جشن بگیرند. این، راه حل قطعی چهارشنبه سوری است.