در سال فرهنگ، سهم شهر من از این عنوان، برگزاری کنسرتهای پی در پی بدون رعایت موازین است. مدتی است دیوارهای شهرم همه روزه مرا به شرکت در کنسرتهای گوناگون می خواند، مدتی است تعدای شیرینی فروش بانی فرهنگ شهرم شده اند، کاسبانی که به جای پرداختن به کیفیت محصولشان سردمدار موسیقی و برگزاری کنسرت شده اند و هزینه های دهها میلیونی را خرج برگزاری کنسرتها می کنند، نمی دانم هدفمند با بی هدف بودن این کا ر را ولی به گمانم هرکسی متخصص کار خودش باشد، بهتر است.
موسیقی را نمی توان حذف کرد. این واقعیت را حتی اگر مخالف سرسخت موسیقی هم باشیم نمی توانیم انکار کنیم که موسیقی نیاز جامعه و جوانان است اما بنا بود کنسرتهای داخلی جایگزین کنسرتهای خارجی و شبکه های ماهواره ای شود، بنا بود هنر و فرهنگ غنی کشورم در سالن های کنسرت به روح جوانان جامعه تزریق شود اما در این کنسرتهای بی حیایی و بی عفتی، شبیه سازی کنسرتهای خارجی و شبکه های ماهواره ای را می بینیم و نه جایگزین به جا را، هم خوانی و هم رقصی در محیطی به اصطلاح فرهنگی بلای جان فرهنگ اسلامی-ایرانی شده است.
سالی که از ابتدا با نام فرهنگ آغاز شذه، سالی که قرار است تحول عظیم فرهنگی با عزم همگانی را به خود ببیند، آیا با برگزاری کنسرتهای متعدد به هدف خود نائل می آید؟ آیا مشکل فرهنگی شهر من و دغدغه فرهنگی مسئولین شهر با برگزاری کنسرتها برطرف می شود؟ و سوالی بهتر، آیا دغدغه ای وجود دارد؟
متولیان فرهنگ شهرم به چه می اندیشند؟ زوجهای شهرم در طلاق و جدایی از یکدیگر گوی سبقت می ربایند، حیای دختران شهرم به تاراج می رود، مردانگی و غیرت پسرانم کمرنگ شده و جوانان شهرم ازدواج گریز! و هزاران دردی که دلم را می سوزاند، دردهایی که دوا می خواهد، زخم هایی که التیام می خواهد، نمی دانم درمان چیست، اما نسخه پیچیده شده امروز دردی را دوا نکرده و نمی کند.
می نویسم تا شاید چشمی ببیند، یا گوشی بشنود یا دستی از آستین به درآید، یا شاید نسخه ای نوشته شود که دردهای مزمن کریمان دوا شود.
انتهای پیام/