به گزارش “دانشجوآزاد” یکی از زمینه های فعالیت اجتماعی شهید آیت الله دکتر بهشتی همکاری مستقیم یا غیرمستقیم با کارهای دسته جمعی بود که در جهت ایجاد یک جامعه نمونه اسلامی صورت می گرفت. اگرچه علاقه به این فعالیت ها از اوان نوجوانی در منش و روش او جلوه داشت اما ورود به زندگی اجتماعی و بیش از سی سال شرکت در اینگونه تلاش ها و همراه ساختن عمل اجتماعی با ارزیابی نقادانه از شیوه کار و تلاش جمعی و دستاوردهای آن در جامعه ایرانی، در ساختن شخصیتی که بعدها به عنوان مدیری مدبر، دوراندیش، نهادساز، برنامه ریز و پایبند به اصول کار جمعی بروز کرد تأثیری بسزا داشت.
یکی از این تلاش های جمعی، همکاری با انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا در جهت گسترش انجمن ها، ارتقای کمی و کیفی آن ها و شکل گیری «اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا» (گروه فارسی زبان) بود.
آغاز شکل گیری اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا به آذرماه ۱۳۴۴ (دسامبر ۱۹۶۵) برمیگردد. تشکیلاتی تحت عنوان “إتحادُ الطُلَبِه المُسلمین فی اروبا” (UMSO) متشکل از اعضایی از ملیتهای مختلف به رهبری اخوان المسلمین چهارمین کنگره سالیانه خود را برگزار میکرد. در این کنگره تعداد اندکی از برادران مسلمان ایرانی از چند شهر آلمان حضور داشتند و آشنایی این برادران در این جلسه سبب پیریزی تشکلی تحت عنوان “اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا” گردید. بعد از این کنگره موضوع شکلگیری این تشکل با امام وقت مرکز اسلامی هامبورگ – شهید مظلوم آیت الله بهشتی – در میان گذاشته شد و ایشان برادران را تشویق نمودند تا نسبت به ایجاد این تشکل اقدام نمایند. در نتیجه اولین گردهمایی برای سازماندهی این تشکل در ۲۱ اسفند ۱۳۴۴ (۱۲ مارس ۱۹۶۶) در شهر “گیسن” (Giessen) آلمان برگزار شد .
در این نشست پس از استماع پیام آیت الله بهشتی، اساسنامه این تشکل به نام”مجمع انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم اروپا” تدوین و مورد تصویب قرار گرفت و مقرر شد نشریهای به نام “اسلام، مکتب مبارز” به عنوان ارگان این مجمع به صورت فصلنامه انتشار یابد. پس از نشست اول پیشنهادهایی جهت تغییر نام این تشکل مطرح و موضوع تغییر نام در نشست دوم که در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۴۵ (۵ نوامبر ۱۹۶۶) مجدداً در شهر گیسن آلمان برگزار گردید، مورد تصویب قرار گرفت و از آن زمان “اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان” (گروه فارسی زبان) دربرگیرنده اعضایی بوده که از کشورهای فارسی زبان به اروپا آمده بودند. پس از گذشت یک سال از فعالیت اتحادیه، اعضا موفق شده بودند در شهرهای خود به تشکیل انجمن های اسلامی بپردازند.
ایشان اهل کار تحقیقاتی هم بود، منتهی سمت کار تحقیقی اش سمت مبارزه ای و انقلابی بود، به این معنا که ایشان آدمی بود که از دوران نهضت ملی وارد مبارزه شده بود، یعنی از سنین جوانی و حتی نوجوانی و از سال های ۲۷، ۲۸٫ این طور که خودشان نقل می کردند وارد میدان مبارزه و با انگیزه ها و حرکت های سیاسی آشنا شدند. بعد به قم آمدند و دنباله درسشان را ادامه دادند، اما آن فکر سیاسی و جهت گیری سیاسی از ذهن ایشان نرفته بود. ایشان ناگهان در سال های ۳۸ و ۳۹ در قم به این فکر می افتاد که اگر بخواهیم مبارزه سیاسی بکنیم با چه هدفی باید باشد و با چه وسیله ای مبارزه صورت بگیرد؟ باید توجه کرد که اصولاً روح کارهای تحقیقاتی شهید بهشتی این گونه بود. هدف، تشکیل یک جامعه آرمانی و ایده آل بود. ولی آن جامعه را چه کسی می خواهد اداره کند و بگرداند. در این جا بود که شهید بهشتی متوجه نیاز یک نیروی انسانی کارآمد شد. اما اینکه با چه ابزار و هدایتی می خواهد حرکت کند، مسلم بود که با هدایت ایدئولوژی اسلامی و در اینجا بود که متوجه افکار اصولی و بنیانی اسلامی شد.
تحقیقات ایشان برای این بود که آن تفکر اصولی اسلامی بتواند مبارزه را از آغاز تا پیروزی هدایت کند و بعد از این پیروزی بنای نوین جامعه را پی ریزی کند. ایشان در فیش ها و نوشته هایی که طی سال ها تهیه کرده بودند، یکی از تحقیقاتشان حجیت قرآن بود. شما ببینید یک مسلمان برای حجیت آن قرآن که کار نمی کند، زیرا قرآن ثابت است، در حقیقت شهید بهشتی یک مبنای فکری عمیق اسلامی را از بنیان شروع به چیدن کرده بود. یعنی مبنا، چیدن و بنا کردن جامعه اسلامی از اولین سنگ با فکر عمیق اسلامی بود و مسلم بود که بنایی که با این طرز تفکر ساخته شود، خیلی منطقی و طبیعی خواهد بود. لذا شهید بهشتی از بنیاد شروع کرده بود.
اولین کار ایشان تأسیس مدرسه دین و دانش در قم بود. این مدرسه را ایشان با کمک بعضی از بزرگان قم بنا نهادند و خودشان هم رئیس آن شدند. یعنی رئیس یک دبیرستان. حالا شما فکر کنید که در آن موقع، یعنی سال های ۳۷ و ۳۸ یک طلبه در قم رئیس یک دبیرستان شده است. این کار بسیار غیرمعمول بود. ایشان هم رئیس دبیرستان بود و هم دبیر زبان انگلیسی. یک طلبه قاعدتاً دبیر زبان انگلیسی نمی شود و این مسئله بسیار جالب بود. شهید بهشتی آدم بسیار عجیبی بودند و جا دارد که این مسائل در مورد اخلاقیات ایشان بحث شود که ایشان چه آدم سنت شکن و مستقلی بودند و همیشه با کارهای ناآشنا، آشنا می شدند.
آقای بهشتی فکر می کرد که بچه ها در مدارس دیگر، آن طور که باید درست نمی شوند و آن راهی که باید شروع شود با آنها شروع نمی شود، لذا باید مدرسه ای ساخت که بچه ها را آن طور که لازم است تربیت کند و راهی که باید شروع شود با آنها شروع شود. این همان فکری بود که آقای بهشتی را بعد از آنکه از آلمان برگشتند به وزارت آموزش و پرورش کشاند و به فکر برنامه ریزی کتاب های درسی انداخت. این حاکی از این است که این آدم برای آنکه چند بچه را از چنگ معلم ناباب برهاند، مدرسه را درست نکرده بود، بلکه مدرسه حلقه ای از یک سلسله تفکر بنیادی در امر تربیت و آموزش بود.