به گزارش “دانشجو آزاد” در این نوشتار سعی دارم مختصری به کارنامه درخشان مسئولین فرهنگی دانشگاهها اشاره کنم.
مسئول جان دلبندم سلام
خداقوت از این همه تلاش و شب بیداری هایی که بخاطر صدور مجوز جشن های نی نای … و اردوهای نی نای … و حجاب های گل باقالی خانمی می کشید. دست مریزاد از این همه توجه و عنایت حیف دستان من توانایی ماساژ شانه هایتان را ندارد و صد افسوس که زبان شیرین فارسی واژگانش عاجز از تشکر در خور و شأن شما می باشد.
با این حال هر چند مختصر اشارتی دارم بر این کارنامه درخشان شما:
بسیار خرسندم از اینکه قلمم برای فرهیخته ای چون شما صیقل می یابد و عشق و علاقه ام را با کلماتی که در وصف جمال و کمال و جلال و جبروت و وجنات شماست ابراز می دارم تا گوشه ای از محبت و حمایت شما را از وضعیت خوب فرهنگی دانشگاه ها جبران کنم باشد که در سایه سار توجه پروردگار سایه تان از سرمان کم شود(اوه معذرت سایه تان مستدام باد)
مسئول جان دلبندم در پی فرمایشان گهربار و مجوز های آبکی که نه، اما از نوع دوغ و خیاری برای جشن هایی که بر سفره تفکر دانشجویانی چون من گسترانیده ای، فضای دانشگاه آنچنان دلکش و پر مغز و موزون و رنگین کمانی و مخملی شد که با دوستانِ از جنس … عنان از کف داده و در وسط جشن به نی نای … پرداخته… تو خود حدیث عشق بخوان مسئول جان دلبندم…
شادی ها آنچنان با تدبیر برنامه ریزی شده بود که شوق و امید به تحصیل را دوصد چندان کرد تا جایی که این رسم به عنوان یک سوغات به دانشگاه های دیگر صادر گردید و بیانیه ها و تجمعات فراوان در سطح دانشگاه ها شکل گرفت: که چرا در دانشگاه فردریکِ مهندس الدوله اینا جشن با نی نای … باشد و در دانشگاه جولیای فخر الملوک اینا از این برنامه ها نداشته باشیم و اینگونه شد که تاج دانشجویی به زیر و تاج تهی به توان n بر سر دانشجویان گذاشته شد… حالا که دقیقتر می شوم در این عرصه خطیر گل در قلبمان کاشتی و استعدادمان در عرصه موزون شناسی به کار گرفته شد.
از این جشن های به ظاهر غیر دانشجویی که به بهانه های مختلف تشکیل و ما را از غم می رهاند بگذریم، دوران شیرین فرهیختگی را به خاطر می آورم که در گردش های علمی و غیر علمی، نغمه های آنطرفی و اونطرفی و زیر زمین و بالای زمین را در اتوبوس چه چه می زدم، دوستان چه از اناث و چه از ذکور بنده را تشویق و بعضاً بلبل گونه انگیزه مرا برای شیرین تر کردن اردو دو صدچندان کردند.
آنقدر حمایت شما ذوقمان را به مرگ نزدیک کرده بود که کار بدانجا رسید که تفاوت بین اتوبوس و سر اتوبوس و وسط اتوبوس از بین رفت و ما با صمیمیت بیشتری اردو را سپری کردیم. آنقدر به راننده محترم حس غریبی دست داده بود که اقوام کهن خود را از میان قرن های متمادی که انسان و دایناسورها سپری کرده بودند در جلوی چشمان خود به وضوح می دید و ما آنجا چیزی به نام هویت را کشف کردیم.اینجا بود که نقش برجسته و تاریخی مسئول دلبند، در عرصه تاریخ و تمدن و فرهنگ این مرز و بوم در ایجاد اردوهای مختلط برایمان متبلور شد همچون دانه های ریز عرق شرم پنجره های اتوبوس …
مسئول جان دلبندم از آنجا که منشور اخلاقی از نوع عملی را در عنفوان تاتی تاتیِ دانشجویی تغذیه فکر من قراردادی بهتر می توانم از نوع پوشش و رفتار کارمندان دانشگاه الگو گرفته و در فضای دانشگاه و جامعه تک چرخ بزنم، گو اینکه سالن های آرایشگاه های زنانه و مردانه استعداد هنریشان را در سطح فرادانشجویی به کار گرفته اند و با جمع آوری ارشاد کنندگان و تخته شدن دفاتر ارشاد کنندگان اوج شکوهِ هنر خود را در آرایش پیاده نظام ناتوی فرهنگی نشان دادید و قشر دانشجو را فرهیخته تر و از فرار مغز ها جلوگیری تر کردید.
در مخاطب قرار دادن این تشکر نامه! البته جای شرمندگی و خجالت است که نمی دانم کدام مسئول! اما اینقدر می دانم که تواضع و ایثار مسئولان محترم فرهنگی دانشگاه ها و کشور آنقدر زیاد است که این ابراز عشق و محبت من را در سینی تعارف گذاشته و با دسته گل های به آب داده شده برای یکدیگر ارسال می نمایند. امیدوارم به مذاق مسئولیتشان خوش آید و خستگی کار را از تن هایشان به در کند. باشد که قرین رحمت پروردگار قرار گیرند.
به قلم: سید کاظم رحمانی