به گزارش “دانشجو آزاد” به نقل از ”رودبار ما“؛زمستان که می رسد، حس وحال دیگری به سراغ آدم می آید چون فصل کشت و کار مردم رودبار آغاز می شود میل رفتن به مزارع وزمین های کشاورزی در این روزهای خوب زمستانی جنوب میل و اشتیاق را دوچندان میکند،مردان و زنان جنوبی کار کردن و تلاش را یک عبادت می دانند و تا آخرین لحظه عمر از کار کردن و تلاش بی وقفه دست بر نمی دارند.کافی است دوربین در دست بگیری و از فعالیت های مردم تصویربرداری کنی؛در میان همه این اتفاقات گویا لنز دوربین هم به دنبال سوژه متفاوتی است،اتفاقا همین هم می شود.
در انتهای یکی از کوچههای صمیمی روستاهای رودبارجنوب خانهای است که بر فراز آن فرشتههای خدا، بال در بال، چتری از رحمت خاص کشیدهاند، چرا که آن خانه مجلای برکت خداست.
پیرمرد کم شنوایی زندگی می کند که هنوز با وجود کهولت سن به لطف خداوند رو پای خود راه می رود و بر دستانش جای بوسهی پیامبر را حفظ کرده است حاجی با گذشت هشتاد سال از عمرش هنوز کشاورزی می کند و محتاج کسی نیست.
اتفاقأ او را در مسیر رفتن به زمین کشاورزیش دیدم ،حاجی به گونه ای با ما صحبت می کرد که انگار سالهاست ما را می شناسد و در صدایش می شد فهمید که هنوز شور و امید به زندگی و کار در او موج می زند.
چهره اش آن قدر معصوم هست که ناخودآگاه لبخند را میهمان چهره مان می کند،نگاه به چهره ی مهربان این پیرمرد روح زندگی را به انسان می بخشد به قدری که شاید چرخ زندگی گرد و خاک پیری بر چهره حاجی افکننده باشد ولی لبخند زیبایش نشانه های پیری را از او زدوده و قبای جوانی را بر قامتش نشانده است، دست پینه بسته حاجی نشانه کار سخت و طاقت فرسای اوست ولی با این وجود بوسه زدن بر آن زیباست.
حاجی را بزرگان رودباری به خوبی می شناسند،اگر میخواهی او را ببینی وقتت را تنظیم کن به بعد از نماز مسیر روستای شهرک سلمانیه – مظفر آباد حدود ۱۰کیلومتری بین این دو روستا فاصله است ولی حاجی مسیر را با الاغش(که خودش او را ماشین می نامید) طی می کند،بعد از اینکه خود را به حاجی رساندم متوجه شدم که باری را بر روی الاغ داشت از او پرسیدم که چه هستند؟ در جواب گفت: شام ،نهار وصبحانه ام را می برم که دیگر مجبور به رفت وآمد نباشد.
حاجی کار کردن و کشاورزی را مایه ی برکت زندگی خود می داند چون می خواهدبا عزت زندگی کند محتاج کسی هم نباشد اگر کار نکند مریض میشود و می گوید عزت مرد در کار کردنش است.
هنوز پیرمرد های زحمتکشی هستند که برای بدست آوردن روزی حلال خانواده دست از تلاش و همت بر نداشته اند و با تمام فشار زندگی و با داشتن مشکل شنوایی و کهولت سن، کار و تلاش را را رها نکرده است،هنوز دست روی زانوی خود می گذارد و با یک یاعلی بلند می شود و روزی حلال برای خانواده خود می برد.
وی راز سلامتی اش را در خوردن نان حلال می داند و می گوید: تا لحظه ای که زنده هستم برای به دست آوردن روزی حلال لحظه ای درنگ نخواهم کرد.
حاجی در بین صحبت های خود مدام این جمله را تکرار می کرد کار خدا شکر خدا…رزق منم دست خداست
حاجی با نان کشاورزی ۷فرزند خود را سر و سامان داده است؛ فرزندانم همه ازدواج کرده و خوشبختانه سر وسامان گرفته اند.هرچند سواد خواندن ونوشتن نداشتم حداقل این یک موضوع یعنی کسب روزی حلال را از همان دوران کودکی به آنها آموزش داده ام.
از مداومت بر کار حتی در سن بالا توضیح می داد و راز سلامتی خود را در آن می دید ولی گاهی هم از سن بالای خود می گفت و به شوخی و با لبخندی آرام می گفت من هم کم کم باید آماده رفتن شوم.
و در آخر نزدیکش می شوم از او اجازه می گیرم که عکسش را بگیرم می گوید دخترم عکس من به چه دردت می خورد عکس من پیرمرد را نگیر.
لبخندی زدم و گفتم برای یادگاری می خواهم در حالی که لبخندی به چهره مهربانش نشسته بود گفت عکس من به کار تو نمی آید می گویم اتفاقأ عکس شما را باید گرفت شما ارزشمند و گران بهایید کسی که در این سن و سال از صبح تا غروب برای کسب روزی حلال زحمت می کشد ارزشش بالاتر از یک عکس است خود شما را باید قاب کرد.