پايگاه خبری تحليلي دانشجو آزاد

11:56:51 - پنجشنبه 10 تیر 1395
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
متن جنجالی نامه دختر راننده اتوبوس سربازان کشته شده
متن جنجالی نامه دختر راننده اتوبوس سربازان کشته شده

به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از بیتوته؛ هفته گذشته خبر کشته شدن جمعی از سربازان وظیفه در منطقه نی ریز مردم ایران را عزادار کرد. راننده این اتوبوس که مردی ۷۰ ساله است جنجال زیادی به پا کرد . اینک دختر این راننده نامه و دست نوشته جنجالی خود را منتشر کرد …

 

 

متن نامه به شرح زیر است:

 

اگر پدر من بودی؟؟ همه جا صحبت از این است که تو باعث کشته شدن سربازان وطن شده ای میگویند سرعتت بالا بوده میگویند وقتی اعتراض کردند پرخاش کردی میگویند و میگویند و میگویند …

 

نفرین میکنند فحش میدهند ولعنتت میکنند هیچکس از اینکه کجایی ودر چه حالی سراغی نمیگیرد همه نفرین ولعنت بر تو فرستادند اما هیچکس نپرسید چرا یکمرد ۷۰ساله باید در این سن کار کند ؟؟

 

چرا در حالی که بیشتر همسالانت در پارکها نرمش میکنند تو باید چنین شغل سختی را انتخاب کنی کسی نمیپرسد تو چه مشکلاتی داشتی که هم تو وهم ما قبول کردیم ..نه قبول نه !!مجبور شدیم اجازه بدهیم هنوزهم در سفر باشی تمام کودکی هایم بی تو گذشت.

 

همیشه تو درجاده بودی ومن در کابوسهای شبانه ام تصادف میدیدم. بریدن فرمان، نگرفتن ترمز، دره و واژگونی. در رویاهایم اما میدیدم که برگشته ای از مدرسه میرسم وتو در هال بیحال وخسته در خوابی …رویا وکابوسهایم باهمه فرق میکرد ..

 

چرا کسی نمیپرسد چرا فریاد کشیدی چرا کسی نمیفهمد مردی در سن تو که شرافتش ،جوانمردی اش ونیازش هنوز در جاده ها سرگردانش کرده اهل خشونت نیست .

 

سرعت شاید، میدانم تو اهل سرعت بودی همیشه مجبور بودی سریع باشی روزها زود میگذشت اگر سرعت نداشتی اجاره خانه وقسط وهزینه درمان مادر.و جهاز خواهرم از تو جلو میزدند …باید سریع میرفتی تا شاید یکساعت زودتر برسی به دردهایت …پدر چرا هیچکس به ما تسلیت نگفت

 

…چرا کسی نگفت این درد وعذاب بیش از تاب وطاقت تو هست..مگر میشود بیادت بیاید و آتش نگیری مگر میشود ؟؟؟بابا همیشه رویایم بود وقتی به خانه میرسم در هال بیحال وخسته خوابیده باشی اما دیشب رویایم فرق میکرد در رویا دیدم تو هم مرده ای و اطرافت را همان سربازانی که همه تورا مسبب مرگشان میدانند گرفته اند تو سرت را باشرمندگی پایین انداخته بودی اما انها دستت را میگیرند میبوسند و میگویند پدر جان چرا تو ؟؟چرا تو شرمنده ای ؟؟تو فقط بدنبال لقمه ای بودی که از دهانت گرفتند …

 

همانهایی که در ۷۰سالگی بی هیچ بیمه وبازنشستگی رهایت کردند  …پدر دستت را میبوسم همان دستی که شاید خطاکار باشد اما گناهکار نیست همان دستهایی که تمام عمر در حسرت دستان من و خواهرم بود .. تا بحال شنیده ای فرزندی برای پدرش آرزوی مرگ بکند ؟؟

 

پدر جبران تمام فداکاریهایت پدرانه هایت خطاهایت و راستی هایت آرزوی مرگت است …

پاتوق دانشجوها کوثر سایت زنان کویر تابناك وب تابناك وب logo-samandehi