اگر بگوییم سبک زندگی اسلامی، از مهم ترین و یا حتی مهم ترین مقوله در تحقق تمدن اسلامی – ایرانی است سخن بیراهی نیست. اهتمام به اجرای سبک زندگی اسلامی در تمام وجوه آن، یکی از نقاط آرمانی و البته قابل دسترس در منظومه گفتمانی و عرصه عملیاتی انقلاب اسلامی ایران است. موضوعاتی چون به ثمر رسیدن حماسه های اقتصادی و سیاسی، اصلاح الگوی مصرف، رشد جمعیت، جنبش نرم افزاری و … همگی بستگی تامی به کاربست سبک زندگی اسلامی دارند. تحقق سبک زندگی اسلامی را می توان از دو منظر سلبی و ایجابی مورد مداقه قرار داد: نفی مدل زندگی غیراسلامی و ایجاد مدل زندگی اسلامی. اگرچه در رابطه با این مقوله مهم سخن های بسیاری است، اما برای شروع پرداختن به این موضوع، دو مطلب پیش رو را که یکی در ارتباط با مفهوم خانواده غربی و تمایز آن با مفهوم خانواده اسلامی و دیگری در تذکر روند ناصحیح حاکم برکلاسهای زبان است را بخوانید.
اوایل که رایانه تازه به خانهها وارد شده بود هر روز آموزشگاههای متعددی تشکیل میشدند و فرهنگسراها و کانونها و مساجد همگی بسیج شده بودند تا کار با این وسیله عجیب و غریب را به مردم یاد بدهند؛ آخر طبق استانداردهای جهانی (!) آن روزها هرکس کار با رایانه را نمیدانست بیسواد محسوب میشد…
گویا دوباره استانداردهای جهانی (!) تغییر کرده است، اما این بار تحت لوای زبان انگلیسی، مثل همان روزها، حالا توی هر کوچه و پسکوچهای سرک میکشی آموزشگاههای زبان هستند که خودنمایی میکنند، و دیگر اگر کسی زبان انگلیسی نداند بیسواد محسوب میشود. تعداد آموزشگاههای زبان با تعداد مدارس در رقابت است! دانشمندان هم به این نتیجه رسیدهاند که بهترین سن برای شروع آموزش زبان دوم هر فردی ۶ ماهگی است! و این خود دلیلی شده برای شروع آموزش زبان انگلیسی در مهد کودکها.
تسلط به زبان غیر از زبان مادری، مفید و حتی گاهی لازم است، اما پدیده زبان آموزی همانقدر که میتواند مفید باشد، اگر درست سازماندهی نشود زیانهای جبرانناپذیری را در پی خواهد داشت؛ در ادامه به بخشی از این موارد اشاره میشود.
معمولا کتابهای مرجع آموزش زبان توسط موسسات انگلیسی و آمریکایی – همچون آکسفورد (oxford) و لانگمن (longman) تهیه میشوند و به سایر نقاط جهان فرستاده میشوند. کتابهایی از قبیل نیوهدوی (New American Headway)، اینترچنج (Interchange)، تروتولایف (True To Life)، تاپ ناچ (Top Notch)، فور کرنرز (Four corners)، توتال انگلیش (Total English)، انگلیش ریزالت (English Result)، امریکن انگلیش فایل American (English file)، نچرال انگلیش (Natural English)، کاتینگ ادج (Cutting Enge)، التراگو (Alter ego) و غیره.
این کتابها طبق آنچه که گفته میشود مطابق استانداردهای آموزشی تهیه شدهاند و به همین دلیل در آموزشگاههای زبان استقبال زیادی از آنها میشود و معمولا هم با سیدیها و نرمافزارهای کمک آموزشی همراه هستند.
اگر از فیلمها یا موسیقیهای نامناسب و بیگانه با فرهنگ ایرانی-اسلامی که در کنار این کتابها به منظور آموزش بهتر ارائه میشود با تساهل بگذریم، خود این کتابها که منبع اصلی آموزش محسوب میشوند یک چالش فرهنگی جدی به شمار میآیند.
به عنوان نمونه، در این کتابها مکس (max) و لوسی (lucy) با هم دوستاند، با هم به گردش و تفریح میروند و شب و روز میگذرانند و روی این نکته تاکید میشود که اینها دو سال است با هم پارتنر partner (شریک عشقی) هستند، اما هنوز مطمئن نیستند به درد هم میخورند، حتی لوسی با مکس در خانه ایکس بوی فرندش exboyfriend (دوست پسر قبلی) آشنا میشود و آنچنان این مسائل بدیهی و حل شده بیان میشود که جایی برای تعجب یا تردید باقی نمیگذارد!
در این کتابها، دنس dance (رقص) واژه نامأنوسی نیست و شراب و آبجو پای ثابت آنهاست! این کتابها در ترویج فرهنگ غربی پا را از این فراتر میگذارد و تمرینهایی میدهند تا دانشآموز خود را در آن فضا تصور کند و بگوید اگر جای آنها بود چه میکرد!؟ مثلا در تمرینی بیان میشود: «سوفیا (sophie) امشب پارتی دارد و دوستانش را دعوت کرده، او برای مهمانان برنامههای خوبی دارد و الآن تصمیم گرفته میز شام را بچیند اما نمیخواهد که پسرها کنار پسرها و دخترها کنار دخترها قرار بگیرند، لیستی از دوستانش را به شما میدهد و از شما میخواهد میز را طوری بچینید که هیچ دختری در کنار دختر دیگر قرار نگیرد!» و نمونههای فراوان مشابهی از این گونه مثالها در کتب آموزشی انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی و… وجود دارد.
بخشی از مفاهیم این کتابها به معرفی مشاهیر غربی و بیان حتی مسائل شخصی زندگیشان اختصاص دارد، این مشاهیر گاهی یک خواننده و رقاص معروف یا یک بازیگر مشهور هالیوودی هستند که به عنوان الگو به خورد جوان مسلمان ایرانی داده میشوند!
به راستی چرا کتابهایی که به سراسر جهان فرستاده میشود طوری طرحریزی شدهاند که سفیر مستقیم فرهنگ غربی باشند؟ آیا این امر شائبه تلاش برای جهانیشدن و تکفرهنگی شدن، که همان فرهنگ برتر(!) غرب است را ندارد؟و اینها تنها ظاهر امر است؟ وقتی عمیقتر شویم، لیبرالیسم غربی، سکولاریسم و سایر مؤلفههای ایدئولوژانه خود را بیشتر نمایان میکند و فضای فکری-عقیدتی دانشآموز را با آنچه که در این کتابها میخواند و مقایسه مداوم آن با محیطی که در آن زندگی میکند، میپروراند.
در این کتابها که غالبا درسی است با عنوان این که سرگرمی شما چیست؟ در این درس سرگرمیهای مختلف نام برده شده است، از دنس و موسیقی و پارتی تا بیرون رفتن با بوی فرند و این قبیل سرگرمیهای برخاسته از فرهنگ منحط غربی؛ حین تدریس این مطالب اگر یکی از دانشآموزان با حالت اعتراضآمیزی بیان کند (و یا حتی بیان نکند و در ذهنش از خودش بپرسد) پس سرگرمی ما در اینجا چیست، چقدر زمان لازم است تا او را توجیه کرد و برایش استدلال آورد که اینها سرگرمی نیست و…؟
و این مسئله وقتی بغرنجتر میشود که مخاطب کودکی باشد که سنین تربیتش را پشتسر میگذارد. کودکی که هنوز نهتنها توانایی تمیز خوب و بد را ندارد که روحش از هر زمان برای دریافت راه و روش زندگی آمادهتر است.آیا رواست در زمانی که دشمن با تصویب بودجههای کلان فرهنگی و ابزارهای مختلفی همچون ماهواره سعی در نابودی فرهنگ بومی و اسلامی ما دارد، ما با پای خود و هزینه شخصی و حتی گاهی بیتالمال به استقبال آن برویم؟
البته برخی از موسسات داخلی به نوشتن کتابهایی متناسب با فرهنگ بومی اقدام کردهاند اما آنقدر محدود است که اثرگذاری آنها در قبال سیل وارداتی در این زمینه بسیار ناچیز و در حد صفر است. جالب آن که حتی کشوری مانند افغانستان که سالهاست درگیر جنگ داخلی و بینالمللی است، پس از احساس خطر ناشی از تهاجم گسترده فرهنگی متدهای فراگیری زبان، دست به تألیف کتب آموزشی زبان منطبق با نیازهای بومی کشور خود زده است.
البته ممکن است برخی خرده بگیرند که مگر میشود زبانی را جدا از فرهنگ آن آموخت؟ و برای فهمیدن درست زبان هر کشور باید با فرهنگ آن کشور هم آشنا شد. مشخص است که حل اینگونه مسائل به چاره اندیشی مسئولین فرهنگی و متخصصین امر نیاز دارد، اما عجالتاً باید گفت که زبانآموزی به قیمت از دست رفتن فرهنگ بومی را نظام هیچ کشوری و هیچ متخصص دلسوزی نمیپسندد.
میشود اگر نمیتوان در گام نخست کتابهای آموزشی زبان را متناسب با فرهنگ اسلامی ایرانی تدوین کرد- که البته بعید است مشکل خاصی در این رابطه وجود داشته باشد- حداقل کتابهای آموزشیای تدوین شود که به جای برخورد منفعالانه با فرهنگ غرب، برخوردی فعال داشته باشد. چنین کتابهایی میتواند فرهنگهای نامناسب را به همان زبان انگلیسی و منطبق با شیوههای آموزشی مورد نقد قرار داده و به چالش بکشانند؛ موضوعی که در سیستمهای آموزشی بسیاری از کشورهای پیشرفته و غیرپیشرفته درنظر گرفته میشود و به اجرا گذاشته میشود. البته در برخورد با کودک و نوجوان که هنوز توانایی تمیز اندیشهها و افکار گوناگون را ندارند این گزینه هم کارایی ندارد و چاره در ارائه کتبی متناسب با فرهنگ بومی یا طرح مسائل خنثی و بدون آسیب فرهنگ غرب خواهد بود.چه خوب میشد اگر یکی از دهها موسسه کلان فرهنگی در کشور، به جای بسیاری از موازیکاریها، مسئولیت این کار را به عهده بگیرد و از اساتید بومی زبان در تهیه و نشر اینگونه کتابها در سطح گسترده و مناسب با استانداردهای آموزشی استفاده کند. جدیت و فوریت این قضیه وقتی بیشتر میشود که بدانیم، اکثر قریب به اتفاق متدهای آموزشی و کتابهایش، علیرغم اختلاف در شکل و شیوه، در نشر ایدئولوژیهای غربی و تخریب آموزههای اسلامی- ایرانی متحدانه و یکسان عمل میکنند؛ گویی تمام آنها از یک سرچشمه واحد، با ساختارهای از پیش طراحی شده و با دامن زدن به نیاز کاذب به زبان و زبانآموزی در جامعهمان و با برپایی چنین کلاسها و ارائه چنین کتبی، قصد تغییر سبک زندگی ما را از طریق همین کلاسهای زبان کردهاند، آن هم از خردسالی و نونهالی…
جا دارد نگاهی به تاریخ بیندازیم و به یاد بیاوریم زمانی را که زبان رایج هندوستان فارسی بود، زبان نخبگان، مدارس ادارات دولتیاش، به تبع آن فرهنگ این کشور هم آمیخته با فرهنگ اصیل ایرانی بود. شخصیتهای هندی بسیاری به زبان فارسی شعر میگفتند. افرادی مانند امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی، اقبال لاهوری و…
کمپانی هند شرقی اولین حرکتهایش را برای تثبیت استعمار روباه پیر در هندوستان به فرهنگ آن منعطف کرد و در درجه اول تغییر زبان را در دستور کار خود قرار داد! اوایل به هندیها اینگونه القا کردند که شما هندی هستید چرا باید به فارسی سخن بگویید زبان شما زبان اردوست و ارتباط با فرهنگ اصیل ایرانی را این گونه قطع کردند، فارسی با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و… بهطور طبیعی رایج شده بود اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین کردند. در قدم بعدی زبان رسمی را انگلیسی کردند، زبانی که حتی بعد از گذشت سالها از استقلال اقتصادی و سیاسی هند هنوز هم زبان رایج این کشور است و سایهاش بر فکر و اندیشه هندوستان سنگینی میکند.
البته برخورد کشورهای مختلف با زبان انگلیسی یکسان نبود، برخی مانند آلمان و ایتالیا زبان و ملیت خود را برتر میدانند و حاضر نیستند حتی در زمانی که مسلط به زبان انگلیسی باشند به این زبان تکلم کنند. بعضی از همین کشورهای اروپایی مانند فرانسه و آلمان نگذاشتند زبان انگلیسی به زبان علمی آنهاتبدیل شود، بلکه زبان خودشان را به عنوان زبان علمی در دانشگاههایشان حفظ کردند. برخی هم حساسیت این مسئله را تا حدی درک کردهاند و قوانین خاصی بر طبق آن وضع نمودهاند، بهطور مثال دولت چین استفاده از زبان انگلیسی را در رسانهها و اینترنت آن کشور ممنوع کرده است. اما هنوز متأسفانه در شبه قاره هندوستان این زبان مخصوص قشر متوسط به بالای جامعه است! و اما در ایران، اگر ما امروز هوشیارانه با این پدیده برخورد نکنیم روزگاری به خود خواهیم آمد که دیگر خیلی دیر شده است…
و من نام لم ینم عنه: هر آن کس که به خواب ورد، دشمن او نخواهد خوابید . امام علی(ع)