به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ دانشگاه به عنوان رکن اصلی هر جامعه ای می تواند در برهه های از زمان به عنوان آوانگارد یک جامعه در یک امر «ارزشمند» و در برهه دیگر می تواند به عنوان «تهدید» برای یک جامعه در هر کجای دنیا باشد؛ به همین دلیل اداره «فکری» و «ایدئولوژیکی» دانشگاه می تواند این رفتارها را مورد تاثیر قرار دهد. طی چند سال اخیر ایده و نگاه های مختلفی درباره اداره دانشگاه ها در ایران توسط اندیشمندان و اساتید دانشگاه مطرح شده است که هر کدام دارای موافقین و مخالفین خود بوده است. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با همکاری انجمن جامعه شناسی ایران اخیرا همایشی را با عنوان “باز اندیشی دانشگاه ایرانی” با حضور اساتید صاحب نظر در حوزه مفاهیم دانشگاه برگزار کرد.
سخنرانان این نشست سید حسین سراج زاده، سیدجوادمیری، بیژن عبدالکریمی، خسروباقری، حسن محدثی، محمدباقرتاج الدین، رحیم محمدی، محمدعلی مردای، قاسم پورحسن بودند که موضوعاتی از جمله سیر تاریخ دانشگاه از دوران قاچاریه تا به امروز و نوع ایدئولوژی حاکم بر دانشگاه ها به بحث و بررسی قرار گرفت.
در ابتدا رحیم محمدی، عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین(ع) با عنوان “پایان دوره ی وحدت روشنفکری و دانشگاه در ایران؛ دومین آغاز دانشگاه در دوره پسا انقلاب” سخنرانی کرد. او گفت: “اگر به تاریخ تأسیس دانشگاه در ایران توجه کنیم، دانشگاه چهار مبداء تاریخ در ایران دارد: نخستین تأسیس دارلفنون(۱۲۳۰ش) است. دومین تأسیس مدارس عالی از زمان مظفرالدین به بعد است(۱۲۷۵ش) که از جمله آنها مدرسه عالی طب و مدرسه عالی علوم سیاسی و دارالمعلمین عالی و مدرسه عالی حقوق و مدرسه فلاحت و مدرسه صنایع مستظرفه است”.
محمدی ادامه داد: “سومین آن تأسیس دانشگاه تهران (۱۳۱۳ش) است. چهارمین آن تأسیس فرهنگستان و فرهنگستان های علوم (۱۳۱۴ش) در ایران است. در این میان موضوع بسیار مهم آن است که در اروپا مدرنیته (به مثابه یک جریان فکری و مذهبی و فرهنگی) از دانشگاه های قدیم و جدید آغاز شد (که در آنها علوم مذهبی و غیر مذهبی در کنار هم آموزش داده می شد) و ادوار و مراحل بعدی به نهادها وفضاهای دیگر هم نفوذ کرد. اما دانشگاه در ایران از نیمه راه فرایند تجدد ایرانی به این فرآیند جدید پیوست. چون پیش از تأسیس موسسات آموزش عالی جدید در ایران، تجدد بخشی از راه دشوار و غامض خود را طی کرده بود و برخی ثمرات آن آشکار شد بود”.
وی افزود: “یعنی دگرگونی آگاهی شروع شده بود، برخی ایده های جدید شکل گرفته بود، مطبوعات و کتابهای جدید منتشر می شد و مطالبات جدید شکل گرفته بود و خیلی امور متجددانه دیگر اتفاق افتاده بود یا در حال وقوع بودند. این پیوستن دانشگاه از نیمه راه، به فرایند بزرگ تجددگرایی سرنوشت آنرا مستقیمأ تحت تأثیر قرار داد و سرنوشتی برآن تحمیل کرد که از اساس با ماهیت و هویت دانشگاه و علم و دانشگاهی متفاوت بود”.
رحیم محمدی درباره شرایط به وجود آمدن دانشگاه توضیح داد و گفت: “دانشگاه بعنوان یک موسسه دولتی و بر حسب نیازها و ضروریات اجرائی دولت و کشور تأسیس شد و دانشگاه در هر چهار مبدأ تاریخی خود توسط دولت تأسیس گردید، دولتی که در داخل و خارج تحت فشار الزامات مدرن بود. بنابراین دانشگاه بخشی از نهاد دولت و بورکراسیِ دولتی تعریف شد که برای پاسخ گفتن به نیازها و ضرورت های سیاسی-اقتصادی و اداری-اجرائی کشور پدید آمد”.
این عضو هیات علمی تصریح کرد: “دانشگاه در کنار (یا در مقابل) نظام مدرسی علوم قدیمه قرار گرفت که آن نظام از پاسخ گفتن به نیازها و ضرورت ها و مطالبات جدید ناتوان مانده بود و عمدا دانشگاه بعنوان رقیب آن بوجود آمد. بنابراین از این زمان مقدماتی فراهم آمد که تکوین خردِ آکادمیک و علمِ دانشگاهی به مثابه یک نظم معنایی جدید آغاز می شود. دانشگاه در کنار جریان منورالفکری و روشنفکری تحول خواه و پرشور قرار گرفت. اما روشنفکری و دانشگاه ایران بدون آنکه تفاوت های همدیگر را درک کنند، چون هر دو از جهان مدرن آمده بودند و هر دو از سخنگویان آگاهی و فرهنگ و جهان مدرن بودند، بلافاصله یکدیگر را همسو و همسان پنداشتند و وحدتی میان دانشگاه و روشنفکران پدید آمد و از آن پس دانشگاه نیروی مورد نیاز جریان و گفتمان روشنفکری پدید آمد و از آن پس دانشگاه نیروی مورد نیاز جریان و گفتمان روشنفکری را تربیت کرد و خود نیز تحت تاثیر ایدئولوژی ها و افکار روشنفکری قرار گرفت”.
قاسم پورحسن، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی درباره ی “ذات دانشگاه و آینده دانشگاه ایرانی”در ادامه گفت: “رویکرد غالب در بررسی دانشگاه سرشت و وضعیت آن و تطورات تاریخی و نیز ماهیت این نهاد در ایران، رویکردی جامعه شناسانه یا صرفا تاریخی است. شاید بتوان گفت در میان نوشته هایی که درباره دانشگاه در ایران منتشر شده، رهیافت فلسفی اساسا به چشم نمی خورد. رویکرد نخست عمدتا و یا سراسر، پسنی و خردنگریا ست در حالی که رهیافت دوم پیشینی و فرانگرانه است. در ایران هیچگاه دانشگاه موضوعی فلسفی نبوده و چنین دغدغه ای نیز در حال حاضر وجود ندارد. چرا تاکنون التفات فلسفی به دانشگاه نداشتیم و به دستاوردهای چنین منظری بی توجه بودیم؟ اگر تاکید کنیم که دانشگاه ها در ایران اساسا در تصرف و مالکیت دولت است، بودجه های آن دولتی است، برنامه ها و دروس، کتب و ریاست ریشه در دولت دارد، و دانشگاه ها ابزاری برای دولت جهت کنترل یا تهیه اندیشه مورد نیاز و مانیفست سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی می باشد صرفا با رویکردی جامعه شناسانه روبرو هستیم، اما چناچه پرسش ما این باشد که دانشگاه در ایران از زمان تاسیس تاکنون در انقیاد بوده و نهاد یا تعبیری دقیق تر ذات مستقلی نداشته اند و از این حیث برآمده از پرسش ها، اقتضائت و نیازهای بنیادین نیست و نسبتی حقیقی و عمیق با ملت و زمانه و آینده ندارد، با پرسش فلسفی روبه رو بوده و رهیافت بررسی و تببین ما فلسفی خواهد بود. نظری «نزاع دانشکده ها» یک دیدگاه فلسفی درباره دانشگاه است که توسط کانت در نوشته ای با همین نام منتشر شد”.
او ادامه داد: “یعنی دانشگاه را از منظر فلسفی نگاه کرده و دانشگاه تبدیل به موضوعی فلسفی شده است. کانت گوید ذات دانشگاه در پی صلح جهانی و روشنگری است. کشمکش فکری و نزاع های اندیشه ای دانشگاه ها است که موجبات پیشرفت اجتماعی را فراهم ساخته و می تواند مانع از بروز درگیری ها و مناقشات مخرب گردد. به عبارت دیگر نزاع یا هماوردی فکری دانشکده حقوق و فلسفه تسهیل کننده صلح جهانی است و نیز نزاع های فکری میان دانشکده الهیات و فلسفه راهی به سوی روشنگری است”. این استاد دانشگاه در پایان نیز گفت: “این چیزی غیر از دور ساختن دانشگاه از حقیقت و ذاتش نیست. به همین سبب است که دانشگاه بی انقیاد (به معنای اعم) نداریم. دانشگاه تا مستقل نباشد دانشگاه نیست. دانشگاه ایدئولوژیک نبودش نافع تر از بودش است. چنین دانشگاهی قدرت تصمیم گیری ندارد. جهت و راهبرد ندارد. توان تولید علم را ندارد. اساسا قادر بر نقادی وضع و امورات جاری نیست بلکه یا در جهت تثبیت تلاش می کند یا وجه مدافعه گروانه دارد. استقلال دانشگاه بیرون آمدن از نقیاد و ظهور ذات آن بنیادی ترین مسئله در دانشگاه ایرانی است”.
خسرو باقری استاد دانشگاه تهران از “انحطاط اخلاقی نظام مند در دانشگاه” گفت و توضیح داد: “امروزه شاهد آنیم که دردانشگاه ایران رفتار اخلاقی نقض می شوند چنانکه کسانی نام خود را بر مقالاتی می نهند که در آنها کوششی نکرده اند یعنی حق دیگران را غاصبانه از آن خود می کنند. در دانشگاه های ایرانی این بی اخلاقی ها در حال شکل گیری است. رفتارهای غیر اخلاقی به صورت معیارهایی برای پاداش و ارتقای رتبه در یک نظام لحاظ می شوند. در این صورت خود نظام از طریق معیارهایی که پیشنهاد میکند افراد را به نقض رفتارهای اخلاقی ترغیب می کند. اما به سبب نظام مند بودن و همه گیر شدن رفتارهای غیر اخلاقی این رفتارها به صورت هنجار جلوگر می شوند و افراد در انجام این رفتارها خود را ملامت نمی کنند و مورد ملامت دیگران نیز قرار نمی گیرند. بلکه در مواردی که گوی سبقت را در نقض اخلاق از دیگران می ربایند مورد تشویق نظام مند نیز قرار می گیرند”.
باقری توضیح داد: “این رفتارهای غیر اخلاقی به صورت نظام مند توسط دانشگاه ها ترویج می شوند. نقض اخلاق نظام مند به شکل گیری دور باطل می انجامد. در این دور باطل از سویی نظام دانشگاهی معیارهایی را به منزله ضابطه ارزیابی و تشویق و توبیخ تعیین میکند که متضمن نقض رفتارهای غیراخلاقی اند و از سوی دیگر با اجرای شدن این معیارها رفتار های غیر اخلاقی به منزله هنجار تثبیت می شوند. نتیجه این دور باطل انحطاط اخلاقی در واقعیت امر است؛ بدون این که انحطاط محسوس باشد. انحطاط اخلاقی نامحسوس همچون بیماریهای خاموش عمل می کنند و مرگ ناگهانی و غافلگیر کننده در پی دارد.دانشگاهیان قشر فرهیخته جامعه اند و امید است که خودآگاهی آنان بر این بیماری خاموش خود گام مهمی در درمان باشد.
در ادامه مصطفی مهر آئین، استادیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور نیز با عنوان “سیاست «ارتقاء علمی» در دانشگاه های ایران” به تحلیل و بررسی پرداخت.
همچنین محمد تاج الدین، استادیار جامعه شناسی دانشگاه با موضوع “شرایطِ آنومیک دانشگاه؛ محصولِ شرایطِ آنومیکِ جامعه” سخنرانی کرد.
در این نشست یک پژوهشگر علوم اجتماعی و فلسفه بنام محمدعلی مرادی از “فرم دانشِ دانشگاهی” گفت. همچنین سیدحسین سراج زاده، دانشیار دانشگاه خوارزمی با عنوان “تبیین کژکارکردی نظام آموزش عالی ایران”، بیژن عبدالکریمی دانشیار دانشگاه از “تفکر و روح مردهء دانشگاه ایرانی”، حسن محدثی گیلیوانی استادیار جامعه شناسی با عنوان “دانش گاه در خود و دانش گاهیان ذره ای” از جمله افرادی بودند که در این همایش به سخنرانی پرداختند.