به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ اولین حضور رهبر انقلاب برای دیدار با دانشجویان در دانشگاه تهران بود. آیتالله خامنهای در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷ در دانشگاه تهران حضور یافتند تا این دیدار اولین دیدار رسمی ایشان از یکی از دانشگاههای مهم کشور در قامت رهبر برای دیدار با دانشجویان و اساتید آن دانشگاه نام بگیرد.
در آن روزها فضای دانشگاه تهران ملتهب بود و کشمکشهایی بین بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی بر سر مسایل جاری کشور وجود داشت و قرار بود بسیج دانشجویی در آن روز تجمعی را برگزار کند. رهبری در سخنانشان در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به این نکته اشاره کرده و فرمودند: “من نکتهی کوتاهی را دربارهی امروز که به اینجا آمدم، بگویم. من تقریباً از یک هفته پیش تصمیم گرفتم که به اینجا بیایم؛ اما آن را به کسی نگفتم. حتی در دفترم هم فقط یکی، دو نفر میدانستند و هیچکس نمیدانست. دیشب من اطّلاع پیدا کردم که امروز چند گروهِ دانشجویی بنا دارند اجتماعات تشکیل دهند و سخنرانی کنند. گفتم، از آنها خواهش شد که امروز تأخیر بیندازند و اجتماع نداشته باشند، تا ما بتوانیم این برنامه را انجام دهیم. پیغام دادند، آنها هم برنامههایشان را تعطیل کردند.”
علاوه بر پاسخ به سوالات متعدد و گوناگون دانشجویان در قالب جلسه پرسش و پاسخ، از جمله مطالبی که رهبر انقلاب در این دیدار مطرح کردند، بیان خاطراتی جالب از حضورشان در دانشگاه تهران بود که یکی مربوط به دوران ستمشاهی و دیگری مربوط به آغازین روزهای پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ بود.
به همین بهانه متن کامل پرسش و پاسخ دانشجویان با رهبر انقلاب را که در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۷۷ ایراد شد را می خوانید:
صوت کامل پرسش و پاسخ
نکتهای را که به نظرتان میرسد، بنویسید؛ من هم چیزهایی که به نظرم لازم برسد، بعداً خواهم گفت. لیکن دوست دارم که دانشجویان عزیز سؤال کنند، من هم پاسخ بدهم. یقیناً بعضی از آنچه که گفته خواهد شد، مفید است؛ اگر نگوییم همهاش مفید است. وقت من هم گرفته نمیشود. من امروز وقتم برای همین کار است. همه کارهای دیگرِ امروز تا بعدازظهر را کنار گذاشتهام، برای اینکه اینجا با شما باشم. البته توجّه کنید که این سؤالها زیاد خواهد شد. قاعدتاً مرتب سؤال میآید و من شاید بخشی از این سؤالها را بتوانم جواب بدهم؛ یعنی وقت اینقدر نخواهد بود که همه سؤالها را جواب بدهم. فکر میکنم بهتر این باشد که سؤالها را ببرم و دوستان دستهبندی کنند، بلکه بشود بعداً پاسخ داده شود و به شما برگردد. البته قول قطعی نمیدهم؛ سعی میکنم که این کار را بکنم. اگر بشود، خیلی خوب خواهد بود.
** بعضی افراد با ایراد شبهههایی نظیر نظامی بودن، نسبت به حضور بسیج یا بسیج دانشجویی در دانشگاههااشکال کردهاند و محدودیتهایی را اعمال میکنند. نظر جنابعالی چیست؟
بسیج لزوماً یک سازمان نظامی نیست؛ یعنی حتماً سازمان نظامی نیست. بسیج، یعنی مردم. من هم ممکن است عضو بسیج باشم؛ اما نظامی نیستم. در دانشگاه، در کارخانجات، در حوزههای علمیه، در ادارات، همه جا بسیجی هست. بسیج، یک سازمان نظامی نیست. دانشجویان هم بسیجی بودنشان هیچ اشکالی ندارد؛ بلکه بلاشک یک ارزش است. همه هم بسیجی باشند عیبی ندارد.
** علیرغم اینکه تمامی اعضای بسیج، دانشجو هستند و با اختیار و علاقه در بسیج ثبتنام کردهاند، اما مسؤولان دانشگاهها نسبت به این گروه سختگیری میکنند.
نه، من فکر نمیکنم که مناسب باشد نسبت به بسیج سختگیری شود. البته من حالا چند و چون این قضیه را نمیدانم؛ باید بعداً از رئیس محترم دانشگاه سؤال کنم، ببینم چنین چیزی اصلاً هست یا نه. در این مملکت کسی با بسیج بد نیست. بسیج آنقدر به این کشور خدمت کرده که کسی نمیتواند در مفید بودن آن – بلکه ضرورت آن – تردید کند. بسیج، یادگار امام است.
در زمینهی فضای مسموم مطبوعات کشور، نظر خویش را بفرمایید.
بالاخره مطبوعات، مطبوعاتند دیگر! یکی خوب است، یکی خوبتر است؛ یکی بد است، یک بدتر است؛ هر کدامی برای خودشان امّتی دارند. به نظر من، راه برخورد با مطبوعات بد، توسعه مطبوعات خوب است. اگر زمینه مطبوعاتی در کشور، به شکل مفید و مناسب پُر شود، مطبوعات بد – آن چیزی که شما اسمش را بد میگذارید که حالا نمیدانم ملاک بدی هم چیست؛ آن هم خودش یک بحث است – خیلی میدان پیدا نخواهند کرد.
** بعد از انتخابات ریاست جمهوری و حماسه حضور مردم در پای صندوقهای رأی، بعضی از اشخاص و مسؤولان، با تعابیر مختلف، شکاف ایجاد میکنند و از رئیس جمهور محبوب و محترم، در جهت منافع خود استفاده میکنند.
رئیس جمهور کسی نیست که بشود از او سوء استفاده کرد. رئیس جمهور، شخصیتی برجسته، فاضل و آگاه است. ایشان خط درستی را انتخاب کرده و در همان خط هم حرکت میکند. ممکن است یک نفر هم برای خودش حرفی بزند، اما فکر نمیکنم کسی بتواند از رئیس جمهور سوء استفاده کند؛ انشاءاللَّه.
بزرگترین مشکل دانشگاههای ما، جوّ جمود و تحجّر در حوزه علم و فرهنگ ناب اسلامی است. به نظر شما این جوّ جمود را چگونه میتوان از بین برد؟
مطلب بسیار مهم و قابل توجّهی است. البته من در اینکه این بزرگترین مشکل ما باشد، تردید دارم؛ اما بلاشک جمود و تحجّر هرجا باشد، یک مشکل است و راه از بین بردنش هم این است که شما – که دانشجویان – هرچه میتوانید به کیفیّت فکری خودتان در زمینه دانش و معرفت بیفزایید. هر یک نفر از شما، وقتی که اهل دانش، فرهنگ، فرزانگی، روشنفکری و فرهیختگی است، میتواند این مفاهیم را در عمل گسترش دهد؛ یعنی درست نقطه مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهیم با جمود بجنگیم، جنگ با جمود اینگونه است؛ یعنی جنگ فرهنگی است. جنگ با جمود، جنگ شمشیری نیست؛ چون از مقوله فرهنگ است. تحجّر و جمود هم نوعی فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بایستی با روشهای فرهنگی با آن مقابله کرد. به نظر من، دانشجویان میتوانند در این زمینه مؤثّر باشند.
** اگر امکان داشته باشد، مشکلات خانوادههای شاهد – مخصوصاً دانشجویان شاهد – مورد گفتگو و بررسی قرار گیرد. امیدواریم با این درخواست ما موافقت شود.
من نمیدانم آیا پیشنهاد میشود که بنده با دانشجویان شاهد صحبت کنم، یا یک نفر را معیّن کنم صحبت کند؟ عیبی ندارد، این مشکل را بررسی میکنیم. گرچه ما با ساز و برگ دفتری به اینجا نیامدهایم، اما یکی از شما آقایان این را یادداشت کنید، تا بعد من به دفتر بدهم که دنبال کنند. این کاغذ را هم کنار بگذارید، تا بعد رسیدگی بشود.
** چگونه میتوان از خطّ فکرىِ ناب ولایت در مسائل روزمرّه و جاری به صورت واضح مطّلع شد تا افراد نتوانند نظرات حضرتعالی را مثلاً خلاف وانمود کنند؟
من آنچه که در سخنرانیها بیان میکنم، لبّ نظراتم است. اساسیترین نظراتم همانهایی است که شما در سخنرانیها از من میشنوید. هیچ نظری درباره مسائل جاری کشور و مسائل اسلام و مسلمین و مسائل اجتماعی وجود ندارد که من آن را درِگوشی به کسی بگویم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتی شفّاف و روشن است که در خطبه نماز جمعه و در سخنرانی با گروههای مختلف، شما اینها را میشنوید.
** مگر در قرآن عزیز ما نیامده است که انسان آزاد آفریده شده و بزرگترین آزادی، آزادی خواندن و نوشتن است؟ پس چرا در جمهوری اسلامی، این حق را از ما گرفتهاند؟
من نمیدانم چه کسی این حق را گرفته است! هر کس گرفته، به من معرفیش کنید، تا من بروم حقّتان را از او بگیرم و به شما بدهم! حقیقت این است که شما جوانان، دوره قبل از انقلاب را در این کشور ندیدهاید و بسیاری از کشورهای دنیا را هم ندیدهاید. امروز خوشبختانه در ایران، آزادی فکر کردن و فکر را بیان کردن، در دنیا کمنظیر است. البته من نمیخواهم بگویم که اسلام این آزادی را بدون قید و شرط داده است؛ نه، اینطور نیست. محدودیتهایی در همین زمینه وجود دارد که در قوانین ما هم آن محدودیتها پیشبینی شده است؛ که شاید آنچه محصول همه اینهاست، با همان معارف قرآنی که شما ذکر کردید، منطبق است. اما آنچه که امروز محصول همه اینهاست، آزادی است و خوشبختانه وجود دارد؛ خیلی هم خوب است. این وضعی هم که الان شما میبینید من و شما اینجا نشستهایم و شما میگویید و من حرف شما را میخوانم، این هم جزو چیزهای کمنظیر در دنیاست. من از اینکه وضع در کشور ما، از جهات انسانی و احترام به شخصیت و هویّت انسانی، آنچنان خوب باشد که توقّعات بالاتری را بیافریند، خوشحال میشوم، مانعی هم ندارد؛ اما بدانید که اگر شما به جاهای دیگر – کشورهای مشابه ما، با سوابقی که شبیه هم داشته باشیم – بروید و در زمینه مسائل مربوط به آزادی نگاه کنید، خواهید دید که از این جهت، خوشبختانه هیچجا نظیر ایران نیست.
** در مورد ازدواج جوانان دانشجو چه فکری کردهاید؟
البته این سؤال مهمّی است. من به هیچوجه این سؤال را شوخی نمیگیرم؛ واقعاً سؤال مهمی است. به نظر من یکی از کارهایی است که مسؤولان مربوطه باید به آن توجّه کنند. ما در این زمینهها – هم در مورد ازدواج جوانان و هم در مورد لوازمی که ازدواج دارد – سفارشهای زیادی هم به مسؤولان دولتی کردهایم؛ از جمله مسأله مسکن که من مدّتهاست به وزارت مسکن سفارش کردهام. آنها اقدامهایی هم میکنند که ساخت مسکنهای موقّت اجارهای، برای زوجهای تازه ازدواج کرده یکی از آن کارهاست. امیدواریم که این مقدّمات فراهم شود و انشاءاللَّه مشکل ازدواج به شکلی حل گردد. در این قضیه، بالاخره حق با شماست.
** تکلیف نیروهای علمی تازه جذب شده به اعضای هیأت علمی دانشگاه در خصوص کمک به اسلامی کردن دانشگاهها چیست؟
مسأله اسلامی کردن دانشگاهها در برنامه شورای عالی انقلاب فرهنگی است که برایش برنامههایی دارند، کارهایی انجام میدهند و در زمینههای مختلف آن را ریز کردهاند. در این جهت، نیروی تازه جذب شده و نیروی قدیمی، فرقی نمیکند؛ گمان نمیکنم تفاوتی داشته باشد. بههرحال، در روش این کار، من هیچ دخالتی نمیکنم و نکردهام. روش، مربوط به مسؤولان دانشگاهها و اعضای برجسته شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ آنها باید تصمیم بگیرند. من ایده را مطرح نمودم و از آنها مطالبه کردم و مطالبه هم خواهم کرد و اگر دانشگاهها اسلامی شده، فهمیده بشود و معلوم گردد که من چه خواستم و چه گفتم. فکر نمیکنم حتّی یک نفر در دانشگاهها باشد که ضرورت و خوب بودن و مفید بودن آن را احساس نکند. بنابراین، همه تکلیف دارند که در این زمینه کار کنند. البته من هم میتوانم این را احساس کنم که منظور از اسلامی شدن دانشگاهها، همیشه و همه جا و نزد همه درست فهمیده نشده باشد. بعضیها آن را خیلی محدود، کوچک و ضعیف فهمیدهاند. مقصود، یک مسأله خیلی والاتر از این حرفهاست.
** با توجّه به امکانات ناچیز در بخش تحصیلات تکمیلی، آیا امکان پیشرفت در عرصه علمی و رسیدن به جایگاه لازم وجود دارد؟
من از امکاناتی که در دانشگاهها هست، درست مطّلع نیستم؛ لیکن مطّلعم که تصمیم دولت، بر توسعه امکانت تحصیلی و تحقیقی دانشجویان است. ممکن است در دانشگاهی، به خاطر کمبودهایی که دولت از لحاظ بودجه و مشکلات درآمدی دارد، موقّتاً نقصهایی وجود داشته باشد؛ لیکن تصمیم قطعی و عزم دولت بر این است که این مشکلات را برطرف کند.
** سرعت پیشرفت علمی را در ایران بیشتر میدانید، یا در امریکا؟
این سؤال خیلی عجیبی است. امریکاییها سالهای متمادی است که در زمینههای علمی تلاش میکنند. در آن سالهایی که امریکاییها در زمینههای علمی، آزادانه با امکانات ملی خودشان و امکاناتی که از کشورهای دیگر به غارت میبردند، دانشمند تربیت میکردند و پیشرفت علمی مینمودند، ملت ما در زیر یوغ رژیمی بوده که با ایجاد اختناق، با وابستگی، با فساد سیاسی و با فساد اخلاقی، اجازه نمیداده که دانشمند ایرانی حتّی فکر کند! توقّع دارید ما در این شرایط، در حدّ امریکا و پابهپای امریکا پیش برویم؟ این توقّعی زیادی است.
من این را شاید بار دیگری هم گفته باشم که این جتهای جنگندهای که در زمان رژیم گذشته از امریکا خریداری کرده بودند، اگر در قطعهای از آنها – که هر قطعه، گاهی خودش متشکّل از دهها قطعه است – عیبی پیدا میشد؛ یعنی یک قطعه ریز در یک مجموعه قطعه، اشکال پیدا کرده بود، امریکاییها اصلاً اجازه نمیدادند که عناصر فنّی نیروی هوایی ما، این قطعه بزرگ را باز کنند و عیب آن را بیابند و آن قطعه ریز را عوض کنند! فقط قطعه کامل – که گاهی متشکّل از دهها و گاهی صدها قطعه بود – سوار هواپیما میشد، به امریکا میرفت، عوض میشد و برمیگشت! اینگونه رفتار میکردند. نه تعداد دانشجو، نه کیفیّت تحصیلی، نه میدان کار، نه روحیه پرورش و تحقیق و آموزش و پژوهش، در کشور وجود نداشت. در آن شرایط، شما توقّع دارید که ملت ایران پیشرفتی کرده باشد؟
ما نوزده سال است که شروع کردهایم. در این نوزده سال، مشکلات اوّلِ انقلاب و وقایع همین دانشگاه و حضور گروهکهای مسلّح و دوره جنگ را داشتهایم. من از این مسجد – مسجد دانشگاه تهران – خاطرههای زیادی هم از پیش از انقلاب و هم از دورههای مختلف انقلاب دارم که بد نیست یکی از آنها را برای شما نقل کنم: سال پنجاه و هشت من در یکی از روزهای هفته – فکر میکنم یکشنبه یا دوشنبه – به همین مسجد میآمدم و نماز ظهر میخواندم. دانشجویان جمع میشدند، به سؤالات پاسخ میدادم و برایشان سخنرانی میکردم. در همان سال، این دانشگاه تهران، سنگر گروهکهای مسلّحی شده بود که تحت عناوین و اسمهای گوناگون، با ژ – ۳ و کلاشینکف، از داخل دانشگاه به جان مردم بیرون دانشگاه و به جان دانشجویان مسلمان افتاده بودند! یکی از روزها که در دانشگاه بهشدّت درگیری حقیقی وجود داشت، من طبق معمول، اوّل ظهر به اینجا آمدم. وقتی وارد دانشگاه میشدم، چند نفر دانشجو آمدند گفتند امروز خطرناک است، اینجا نیایید. من گفتم نه؛ برنامهام را تعطیل نمیکنم. لذا وارد شدم. دانشگاه خلوت بود، هیچ کس تقریباً نبود، خیلی تک و توک آدم دیده میشد؛ چون وضع خطرناکی بود. از آن مسیری که میآمدیم، دانشجویان به مسجد آمدند. شاید آن روز ده نفر در مسجد جمع نشده بودند؛ همه فرار کرده بودند. به نظرم نماز را خواندیم و رفتیم؛ یعنی ما هم در حقیقت قدری ترسیدیم. متعاقب آن، مدّتی دانشگاه تعطیل شد. شاید حدود یک سال، دانشگاه در کشور ما تعطیل بود. ببینید؛ این نوزده سال، چنین دورههایی در خود داشته است؛ دوران درگیریها، دوران درس نخواندن، دوران تظاهرات و اعتصابهایی که هر روز بر دانشگاه تحمیل میشد. اثر اینها چیست؟ وقتی که دانشجو را از درس خواندن و باز بدارند، شما دلتان میخواهد شکوفایی علمی مثل برق در محیط علمی کشور به وجود آید؟ بعد هم که جنگ تحمیلی و مشکلات آن بود. البته دانشگاهها باز شده بود، کلاسها برقرار شده بود؛ اما کشور مشغول جنگ بود. ما در حقیقت اگر بخواهیم این نوزده سال را غربال کنیم، ده سال از آن در نمیآید. در واقع بعد از پایان جنگ، ما توانستیم به دانشگاه رسیدگی کنیم.
بنابراین سرعت پیشرفت علمی دهساله ما به قدر سرعت علمی دویستساله امریکا نیست؛ اما من میخواهم به شما این را بگویم که دانشجوی ایرانی، با هوشمندیاش، با ایمانش، با احساس استقلالش، با احساس عزّتی که امروز در ملت ایران و بخصوص در جوانان و دانشجویان ما هست، اگر سی سال کار کند، امید هست که به قدر صد سالِ دیگران پیشرفت کند.
** بهترین شیوه برخورد با منکرات چیست؟
بستگی به این دارد که چه کسی بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهید برخورد کنید، «زبان» است. شما به غیر از زبان، هیچ تکلیف دیگری ندارید. نهی از منکر برای مردم، فقط زبانی است. البته برای حکومت، اینطور نیست. اگر منکر بزرگی باشد، برخورد حکومت احیاناً ممکن است برخورد قانونی و خشن هم باشد؛ لیکن نهی از منکر و امر به معروفی که در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هی اللسان».
تعجّب نکنید. من به شما عرض میکنم که تأثیر امر و نهی زبانی – اگر انجام گیرد – از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است. من چند سال است که گفتهام امر به معروف و نهی از منکر. البته عدّهای این کار را میکنند؛ اما همه نمیکنند. همه تجربه نمیکنند، میگویند آقا چرا اثر نمیکند؛ تجربه کنید. منکری را که دیدید، با زبان تذکّر دهید. اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما برای رفع آن منکر، سخنرانی بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است. شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کی میتواند منکر را ادامه دهد؟
البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایی ممکن است به نظر بعضی منکر بیاید؛ در حالی که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضی گفتهاند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من میگویم احتمال تأثیر همه جا قطعی است؛ مگر در نزد حکومتهای قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمیرود و اثر نمیکند؛ اما برای مردم چرا. برای مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش برای شما که از من سؤال کردید، «زبان» است.
** با توجّه به تهاجم فرهنگی در دانشگاهها و استبداد و انحصار بعضی از اعضای هیأت علمی و طرد و فشار به اساتید مسلمان، نظام برای حمایت از اساتید مسلمان و عدم اخراج آنان، چه تمهیدی را پیشبینی میکند؟
البته من این مطالبی را که شما برادر یا خواهر عزیزم نوشتهاید و من خواندم، تصدیق نمیکنم. خواندن من، دلیل تصدیق نیست – نقل قول شماست – چون من خبر ندارم چنین چیزی وجود داشته باشد. البته اگر واقعاً چنین باشد که در یک محیط دانشگاهی، فضا بر استاد مسلمان تنگ باشد، این چیز بدی است؛ این چیز خوبی نیست؛ ولی من بعید میدانم که اینگونه باشد. امیدواریم اینگونه نباشد.
** لطفاً نظرتان را درباره همبستگی بین گروههای مختلف بفرمایید.
من معتقد به همبستگیم. من معتقد به روابط حسنهام؛ روابط حسنهای که به معنای عدول از دانستههای صحیح و یقینی نیست. من معتقدم بین گروههای دانشجویی، با هر سلیقهای که هستند، باید روابط حسنه برقرار باشد. شما نگاه کنید؛ کشورهای دنیا، گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در عالم، با وجود اختلافات فراوانشان، دور یک میز مینشیند، حرف میزنند، مذاکره میکنند؛ بالاخره به جایی هم میرسند. معنا ندارد که در محیط دانشگاه اسلامی، افرادی که به اصول واحدی معتقدند، اسلام را قبول دارند، امام را قبول دارند، انقلاب را قبول دارند، ارزشها را قبول دارند؛ اما سلایق مختلفی هم دارند، اینها با همدیگر کنار نیایند. من نمیتوانم این را بفهمم و قبول کنم.
** نظر جنابعالی درباره جامعه مدنی، تشکیل احزاب و انتخاب شوراها چیست؟
جامعه مدنی، یک عبارت است؛ تا معنایش چه باشد؟ شعار جامعه مدنی را رئیس جمهورمان دادهاند. ایشان در توضیح این کلمه گفتند که منظور من از جامعه مدنی، عبارت است از آن جامعهای که از «مدینهالنّبی» الگو میگیرد. ما همه حاضریم در راه چنین جامعهای، جانمان را بدهیم؛ اینکه معلوم است.
البته امروز در غرب، این اصطلاح معنای خاصّی دارد. شما بدانید، غربیها با همه شگردهای ممکن، کوشش میکنند آن خطوط اصلىِ فکر و فرهنگ خودشان را منتقل کنند. حالا یک شکل و یک مجموعه درست کردند و اسمی هم رویش گذاشتند؛ کاری به آنها نداریم. ما از نظر خودمان، این اصطلاح برایمان معنا شده و ما آن را قبول داریم.
راجع به مسأله احزاب، انتخابات شوراها و غیره باید گفت که قانون اساسی تکلیف همه اینها را معیّن کرده است. مگر کسی میتواند قانون اساسی را قبول نداشته باشد؟ قانون اساسی، تکلیف شوراها و تکلیف احزاب را معیّن کرده است. اگر طبق آنچه که در قانون اساسی هست و بعضی هم قانون عادّی دارد، عمل شود، من موافقم و به آن معتقدم.
** میخواستم نظر حضرتعالی را درباره گروههای حامی ولایت بدانم.
به نظر من، همه گروهها حامی ولایتند. من در کشور، گروه قابل توجّهی که ولایت را قبول نداشته باشد، نمیشناسم. همه ولایت را قبول دارند. حالا ممکن است بعضی مثلاً عشق و اخلاص بیشتری داشته باشند، بعضی کمتر داشته باشند. مثلاً ولایت ائمّه علیهمالسّلام را همه قبول داریم؛ اما یک نفر هست که تا اسم امیرالمؤمنین علیهالسّلام میآید، چشمش پُر از اشک میشود. او عشق بیشتری دارد؛ طبعاً ثواب بیشتری هم میبرد. یکی هم هست که نه، حضرت را قبول دارد، امام میداند، مخلص هم هست، حاضر است در راه امیرالمؤمنین علیهالسّلام کشته هم بشود؛ اما اینطور هم نیست که تا گفتند «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین»، چشمهایش پُر از اشک شود. نمیشود گفت که شما چرا ولایت را قبول ندارید و چشمتان اشکی نشد!
همه گروههای دانشجویی – چه خود گروهها و چه افراد دانشجویی – با من ارتباط دارند و پیش من میآیند و همهشان اظهار ارادت به ولایت میکنند. همه قبول دارند؛ نمیشود قبول نداشته باشند؛ معلوم است که قبول دارند. من هم همهشان را به یک معنا حمایت میکنم؛ البته نه حمایت مادّی؛ من که از کسی حمایت مادّی نمیکنم. معتقدم اینها باید در دانشگاه باشند، کار کنند، تلاش کنند، زحمت بکشند و البته مردم را مسلمان و انقلابی کنند. وظیفه تجمّعها و تشکّلهای دانشجویی این است که همّتشان، مسلمان کردن – البته همه مسلمانند – و انقلابی کردن عناصر گوناگونی باشد که هستند. آنها را پیش ببرند و تهذیب اخلاق و عمق یافتن بنیانهای اخلاقی و انقلابی را در آنها هدف خودشان قرار دهند.
** دانشجوی موفّق چه دانشجویی است؟
به نظر من دانشجوی موفّق کسی است که خوب درس بخواند؛ خوب تهذیب اخلاق کند و خوب به ورزش بپردازد. من برای دانشجوی موفّق، سه شاخص دارم. البته ممکن است یک جوان موفّق در خانه، معیارهای دیگری داشته باشد؛ یک کاسب موفّق، یک اداری موفّق، معیارهای دیگری داشته باشد؛ اما دانشجوی موفّق، به حیث دانشجویی، این است: باید خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذیب نفس بپردازد، ورزش هم بکند.
** وظیفه جوانان حزبالّلهی و مؤمن در مقابل کجرویها و سوءنیّتهایی که در بعضی جاها مشاهده میشود، چیست؟
اگر منکر است، وظیفه نهی از منکر است.
** لطفاً قدری از جوانی خود بگویید.
جوانیهای ما به یک معنا، جوانیهای خیلی پُرهیجان و پُرماجرایی بود؛ به یک معنا هم از آن جوانیهایی نیست که آدم حسرتش را بخورد. این را بدانید، وقتی انسان جوانىِ شما را ندارد، جا دارد که حسرتش را بخورد. عزیزان من! شما در دوران آزادی و بروز استعدادها زندگی میکنید؛ اما دوره جوانی ما اینطور نبود.
من جلوِ دانشکده حقوق همین دانشگاه آمدم، منتظر برادری بودم؛ با هم قرار داشتیم که من بیایم و با هم برویم. شاید به اندازه ده دقیقه من در اینجا منتظر ایستادم. احساس کردم از سوی عناصری که همه جا پُر بودند – عناصر ساواکی و مأموران اطّلاعاتی و حراستی دانشگاهی – با چشم سوءظن به من نگاه میشود؛ چون من دانشجو که نبودم؛ با خود میگفتند این آقای معمّم در اینجا جلوِ دانشکده حقوق، با چه کسی کار دارد؛ چه کار دارد و هدفش چیست؟ مبادا کار سیاسی بکند!
سالهای اواخر دهه چهل یا اوایل دهه پنجاه بود – درست یادم نیست – اتّفاقاً در همین هنگام، مرحوم «ریاضی یزدی» به ما رسید. او شاعری نسبتاً خوب بود و کارمند دانشکده پزشکی بود – اخیراً دیدم که دیوانش هم چاپ شده است – او با ما خیلی دوست بود. اسم من را صدا کرد و سلام و علیکی گفت. بعد گفت شما مسجد دانشگاه را دیدهاید؟ چون من ندیده بودم، گفت برویم مسجد دانشگاه را به شما نشان بدهم. به نظرم همین جاها بود؛ حالا من درست یادم نیست. احتمال میدهم که بعد از آن، وضع مسجد تغییر کرده است؛ چون آنجا کتیبههایی بود که رویش شعر نوشته شده بود. ما را کنار آن کتیبهها آورد و گفت این شعرها را ببینید؛ بنا کرد به خواندن. بعد که شعرها را خواند، به آخرش رسیدیم، دیدیم شعرها متعلّق به خود ایشان است! خدا ایشان را رحمت کند؛ ما را آورده بود که اینها را ببینیم. بههرحال، ما از شعرهای ایشان خیلی استفاده کرده بودیم؛ این هم یک نمونه دیگرش بود. علی اىّ حال، فضا، فضای سوءظن و فضای خطرناکی بود. حالا من که در میدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتّی در دانشگاه به قدر ده دقیقه که جلوِ دانشکده حقوق میایستادم، مورد فشار نگاه سوءظنآمیز مأموران بودم. بنابراین، زندگی تلخ بود.
** نقش نهاد نمایندگی ولىّفقیه در دانشگاهها را چگونه ارزیابی میفرمایید؟ آیا این نهاد، نقش پدرانه و فراجناحی و فراتشکّلی خود را در حال حاضر بهخوبی ایفا میکند؟
این نهاد، نهادِ خیلی خوبی است و دانشگاه به این نهاد نیاز داشت. البته قبل از زمان من هم این نهاد بود؛ من آمدم در واقع این نهاد را مقداری ویراستاری کردم؛ افرادی جوانتر و فعّالتر آمدند. از بعضی از دانشگاهها که به من خبر میرسد، الحمدللَّه خیلی خوب است؛ اما از جاهایی هم دانشجویان پیش من میآیند و شکایت میکنند. تا به حال بارها برادران پیش من آمدهاند و شکایت کردهاند؛ اما آن شکایت، البته از سوءعمل آن برادر نهادی نیست؛ از مثلاً کمکاریهاست. کار لازم را انجام نمیدهند؛ به وقت انجام نمیدهند و … بههرحال، اگر مشکلی وجود دارد، باید اصلاح شود.
** سرانجام و پایان کار شهرداری به کجا خواهد رسید؟
این را باید از دستگاه قضایی پرسید؛ چون من هیچ دخالتی در این قضیه ندارم. الان اطّلاع هم ندارم که این پرونده در چه وضعی است. البته آن هنگام که گرهای ایجاد شده بود و من واقعاً دیدم معضلی هست، این معضل را به شکلی موقّتاً حل کردم و این به ملاحظه اطراف قضیه بود. من دیدم که اطراف قضیه – که مسؤولان عالیرتبه کشورند – سر این قضیه دچار مشکل میشوند؛ لذا من دخالت کردم و موقّتاً این قضیه را حل نمودم؛ لیکن این حل نهایی نبوده است. بالاخره پروندهای است، به دادگاه میرود و نتیجه معلوم میشود. به نظر من، دادگاه چیز بدی نیست؛ خوب است.
** اینجانب روز یکشنبه همین هفته، شاهد مجروح شدن یک روحانی توسط یک نفر در خیابان کارگر بودم. به نظر شما، علّت کاهش محبوبیت روحانیون بعد از انقلاب چیست؟
ایشان شاهد مجروح شدن یک روحانی بودند؛ اما من تقریباً شاهد شهید شدن چندین روحانی بودم. امر چندان عجیبی نیست. بالاخره هر آدمی ممکن است دشمنی داشته باشد. یک روحانی در خیابان مجروح شده؛ در همان ساعت، دهها نفر غیر روحانی هم این طرف و آن طرف مجروح میشوند؛ این دلیل کمبودِ محبوبیت نیست. نمیشود هم به طور کلی گفت که بعد از انقلاب، محبوبیت روحانیون بالا رفته، یا پایین آمده است. بعضیها محبوبیتشان زیاد شده، بعضیها هم کم شده است. بعد از انقلاب، در بُرههای خیلی بالا رفته، در برههای هم یک خرده تنزّل کرده است. بسته به شرایط و بعضی از پدیدارهای زمانی است. بر این قضیه، عوامل گوناگونی اثر میگذارد. اینها یک امر معمولی است.
البته من نباید این را نگفته بگذارم، که ممکن است یک انسان قدسی، اگر در هیچ کاری دخالت نکند و کنار بایستد، مقام قداست و آن حالت جنّتمکانیش محفوظ باشد؛ اما به مجرّد اینکه وارد میدانی شد، بالاخره یک عدّه مخالف و یک عدّه موافق پیدا میکند. اگر روحانیون در کارهای گوناگون – مثل اوّل انقلاب که در کمیتهها و یا نهادهای دیگر حضور داشتند – دخالت نمیکردند؛ یک گوشه در همان مسجد میماندند و یک وقت هم مثلاً ریشی میجنباندند و انتقادی هم از اوضاع میکردند، یقیناً عدّهای به اینها علاقهمند میشدند؛ ولی بدانید عزیزان من! وقتی انسان وارد این میدان شد، همیشه اینگونه است که یک عدّه را با خود موافق میکند، یک عدّه را مخالف.
البته سلیقهها دوگونه است: بعضی میگویند خوب است ما جنّتمکان بمانیم؛ کناری بایستیم و در هیچ کاری دخالت نکنیم. یک سلیقه هم میگوید نه، من جنّتمکانی را رها میکنم و وارد میدان میشوم؛ کاری که تکلیف خودم میدانم، انجام میدهم. یک عدّه خوششان میآید، یک عدّه هم بدشان میآید؛ باید خدا خوشش بیاید. این هم یک سلیقه دیگر است. این سلیقه، متعلّق به آنهایی است که خوب عمل میکنند؛ اما همه یکطور نیستند. «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». در اینجا هیچ دعوی کلّی نمیکنیم که هر کس این لباس را دارد، عالیمقام و عالیجاه است؛ نخیر، خیلی افراد هستند که در این لباس یا در هر لباس زیبا و پاک و مقدّسی، ممکن است باطن نامقدّسی داشته باشند.
** به نظر حضرتعالی، موانع اجرایی احکام نورانی اسلام و اصول مترقّی قانون اساسی نظام مقدّس جمهوری اسلامی در چیست؟
البته خیلیهایش عمل شده؛ نمیشود بگوییم مطلقاً عمل نشده است؛ ولی بله، راست میگویید، بعضی از این قوانین هم عمل نشده است. موانعش هم یکی نیست که من در یک جمله خلاصه کنم؛ بالاخره موانع گوناگونی دارد. بعضی از این موانع، به عملکردها مربوط میشود. بعضی از این موانع، به ضعفهای متراکم و شدید در مدیریّتها و اساساً در آیین مدیریّت مربوط میشود. بعضی از این موانع، به زمینههای نامساعدی که از گذشته به ارث رسیده، یا تبلیغاتی که علیه این احکام، یا علیه جمهوری اسلامی هست، ارتباط پیدا میکند. بالاخره موانع گوناگونی وجود دارد.
** لطفاً بفرمایید آیا در زمینه فرهنگی، اقدام انقلابی را صلاح میدانید؟ به عبارت دیگر، در زمینه فسق و فجور، آیا برخورد فیزیکی را در مواردی که مسؤولان کوتاه آمده و به وظیفه خود عمل نمیکنند، صلاح میدانید؟
نه. شما شرعاً بههیچوجه موظّف به برخورد فیزیکی با منکر نیستید؛ شما فقط موظّف به گفتن هستید. شما چهکار دارید؛ حرف خود را بگویید. شما نمیگویید، خیال میکنید که اگر بگویید، نمیشود. امتحان کنید، بگویید؛ بارها هم بگویید. البته یک نفر بگوید، معلوم است که اثر نمیکند. دیگران را وادار کنید بگویند. خودِ گفتن، اثرش به مراتب از مشت بیشتر است؛ حتّی گاهی از اخم هم اثرش بیشتر است؛ با اینکه اخم اثر سازنده دارد و مثل مشت نیست. بههرحال، در نهی از منکر، اگر برخورد فیزیکی لازم باشد، کار حکومت است، نه کار مردم؛ مگر وقتی که حکومت اجازه دهد و کسی را مأمور کند. آن بحث دیگری است که ما امروز چنین وضعی نداریم. ما واقعاً کسی را مأمور نمیکنیم و مصلحت نمیدانیم که اینطور چیزها وجود داشته باشد.
** مسأله لباس روحانی دانشجویان حوزه علوم اسلامی چه میشود؟
من نفهمیدم منظور چیست. لباس یعنی چه؟ یعنی مثلاً طلبه اگر دانشجو باشد، لباس چه میشود؟ با لباس طلبگی بیاید؛ اشکالی ندارد. لباس که فرقی نمیکند. بههرحال، اگر مقصود همین باشد، جواب را دادم.
** نظر شما در باره طرح «انطباق امور پزشکی با قوانین شرع» چیست؟
من این طرح را اصلاً ندیدم و از جودش هم خبر نداشتم. از جنجال روزنامهها فهمیدم چنین طرحی هست؛ یک عدّه مخالفند، یک عدّه موافق. من نمیدانم این طرح چیست و چگونه است. اصلاً من درباره قوانین و مقرّرات اظهارنظر نمیکنم. عمداً هم اظهارنظر نمیکنم؛ چون مجرایی دارد که باید خودش به طور طبیعی آن مجرا را طی کند. البته اگر قانونی شد، من از قانون اطاعت میکنم؛ همه هم وظیفه دارند که اطاعت کنند. بههرحال، اگر معنای این کار این است که ما میخواهیم موازین اسلامی را در دانشگاهها رعایت کنیم، این چیز خوب، بلکه لازمی است. البته اگر اشکالاتی دارد، آن اشکالات را باید برطرف کنیم.
** اوّلاً ما پیمان بستهایم که بر سر عهدمان با حضرت روحاللَّه و شهدای عاشقمان بمانیم و انشاءاللَّه خواهیم ماند. ثانیاً سؤال ما این است که امروز دانشگاه خالی از تشکّلهایی است که به فرموده حضرتعالی، باید حداقل چهل درصد دانشجویان را جذب کند. چرا متفکّران نظام، الگویی بر اساس جذب نیرو و همچنین ارائه تولیدات فرهنگی در آنها عرضه نمیکنند؟
به نظر من، تشکّلهای دانشجویی نباید از بیرون الگو بگیرند؛ الگو نمیخواهد. این که من میگویم چهل درصد را باید جذب کند، یعنی همین جمعیتهای دانشجویی که الان هستند، اینها باید خوب کار کنند تا بتوانند حداقل چهل درصد دانشجویان را جذب کنند. من عقیدهام این است که آنها کمکاری دارند، والّا اگر کمکاری نداشتند، واقعاً چهل درصد دانشجویان، بلکه بیشتر دانشجویان را جذب میکردند. کمکاری، گاهی کجسلیقگی و گاهی قصور، موجب میشود که این کار انجام نگیرد. اما اینکه حالا چه الگویی مورد نظر است، این الگو را بایستی خودِ دانشجویان پیدا کنند.
** آیا در نظام اسلامی ما میتوان کسی را حقّ مطلق و کسی یا اندیشهای را باطل مطلق دانست، یا در هر تفکّر و یا در هر فردی، نظرات حق و باطل کم و بیش وجود دارد؟ من این سؤال را یکی از سؤالات اساسی ذهن خود و بسیاری از دانشجویان میدانم.
این مسأله نسبینگری، حرف خوبی نیست. نه اینکه من بخواهم بگویم چه کسی حقّ مطلق است، چه کسی هم باطل مطلق؛ نه، این را به طور طبیعی آدم میداند که هیچ انسانی نیست که در مجموعه تفکّراتش، یک حرف غلط یا یک فکر باطل – ولو نادانسته – نباشد. آن کسی هم که فرضاً تصوّر غلط یا ایده باطلی را دنبال میکند، لابد چیزهایی در کلماتش هست که آنها حقّ است. بالاخره هر دروغگویی هم یک بار راست میگوید؛ ولو تصادفاً! این را من قبول دارم؛ اما اینکه ما این را به صورت یک مبنای فکری و فلسفی درآوریم و بگوییم اصلاً حقّ مطلق و باطل مطلقی وجود ندارد، این غلط است. نخیر؛ حقّ مطلق وجود دارد، باطل مطلق هم وجود دارد.
پیامبر اکرم در جنگ بدر به پروردگار عالم عرض کرد که پروردگارا! امروز همه حق، در مقابل همه باطل ایستاده است. واقعاً همینطور بود. پیامبر، حقّ مطلق بود؛ اما جبهه مقابلش، باطل مطلق. شما بفرمایید ببینم در مجموعه کافر قریش که سواد ندارند، اخلاق ندارند، دخترانشان را زیر خاک میکنند، در مقابل بت به سجده میافتند، به همدیگر ظلم میکنند، آن همه آدمکشی میکنند، حقّشان کجاست؟ باطل مطلق است دیگر؛ کمااینکه پیامبر هم حقّ مطلق است. بنابراین، نظریه نسبیگرایی در حقّ و باطل، یک حرف است که من این نظریه را قبول ندارم؛ اما اینکه در واقعیت خارجی، آیا حقّ مطلق یا باطل مطلق در ما وجود دارد، آن یک حرف دیگر است. بله؛ من هم عقیدهام این است که هر آدم یا هر مجموعه طرفدار حق، بالاخره ممکن است شائبه غلطی، باطلی، خطایی در آن وجود داشته باشد؛ عکسش هم از آن طرف وجود دارد.
امیدوارم که من توانسته باشم این سؤال را جواب بدهم. اگر این برادر یا خواهر عزیزی که این سؤال را نوشته، باز هم در این زمینه برایش سؤال باقی مانده، بنویسد، بدهد؛ اگر من انشاءاللَّه بعداً فرصت کردم، یا خودم به اینها جواب بدهم، یا مجموعهای را بگذارم جواب بدهند، باز بیشتر توضیح خواهیم داد.
** لطفاً نظر خود را درباره موضعگیریهای مختلف در خصوص انتخابات مجلس خبرگان بفرمایید.
من نمیدانم منظور چیست و نظرات مختلف یعنی چه. بالاخره انتخابات خبرگان، انتخاباتی است که به عقیده من مهمّ است. البته مجلس خبرگان، برخلاف ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، کار نقد ندارد؛ برای یک لحظه منتظر مینشینند، لیکن آن لحظه – لحظه انتخاب رهبر – بسیار مهمّ است.بنده هم هیچ چک و سند و سفتهای از خدای متعال نگرفتهام که تا ده روز دیگر، یا یک ماه دیگر، یا شش ماه دیگر، یا یک سال دیگر، زنده خواهم بود؛ من هیچ تضمینی ندارم. ممکن است من یک ساعت دیگر نباشم؛ کاملاً ممکن است؛ نه اینکه بخواهیم تعارف کنیم. پس باید خبرگانی وجود داشته باشند که به مجرّد اینکه این شخص زمین افتاد، یک نفر دیگر را اقامه کنند؛ کمااینکه بعد از رحلت امام، این کار بهسرعت انجام گرفت و با قطع نظر از نوع انتخابی که آنها کردند – که من خودم را حقیر میدانم – نفس این کار و سرعت عمل، بسیار کار مفید و گرهگشایی بود. از این جهت، کار خبرگان بسیار مهمّ است. باید آدمهای امین و درست و حسابی انتخاب شوند و منتظر بنشینند. البته آقایان هر سال یک جلسه دارند که دور هم مینشینند و بحث میکنند. این یک جلسه، برایشان لازم و ظاهراً مفید است. ممکن است سالهای متمادی بگذرد، به آن انتخاب اساسی نیاز پیدا نکنند؛ اما یک لحظه که انتخاب میکنند، این مجلس خیلی اهمیت پیدا میکند. من نظرم این است؛ اما اگر موضعگیرىِ دیگری هست، من اطّلاعی ندارم.
** همانطور که حضرتعالی فرمودید، گمراهی خواص، باعث گمراهی عوام خواهد شد. بعضی از آقایان، بلاواسطه یا باواسطه، در حوزه مدیریّت حضرتعالی دچار خلافهایی میشوند. چگونه میتوان این را به حضرتعالی منعکس نمود؟
این را بدانید که الان منعکس کردن مطلب به من، از منعکس کردن مطلب به هر مسؤولی در کشور آسانتر است. اگر یک وقت کسی بخواهد چیزی به من منعکس کند، اما نکند، تقصیر از خودش است، والّا من دیدارهای فراوان و حضورهای زیاد مردمی دارم. روزهای دوشنبه – البته با قرار قبلی – عدّه زیادی از جاهای مختلف و از قشرهای گوناگون، با من ملاقات میکنند. گاهی دانشجویان میآیند، دیگران میآیند؛ من خیلی دیدار دارم. بهعلاوه، در دفتر ما معاونت ارتباطات مردمی هست، که هر روز صدها نامه – الان من آمارش را درست نمیدانم – از مردم میگیرند و خلاصه میکنند؛ خلاصههایش را هم هر روز به صورت یک جزوه – یا به قول شما بولتن – برای من میآورند؛ من هم تا آنجا که وقت کنم، نگاه میکنم. بنابراین، میشود مطالب را منعکس کرد.
** جوّ شایعهپراکنی را که در جامعه گسترش پیدا کرده است، چه کسی باید از بین ببرد؟
البته من نمیدانم که از بین بردن شایعه به طور مطلق، اصلاً ممکن باشد، یا نه. بالاخره همیشه در جامعه شایعه هست؛ لیکن از یک طرف اگر مردمی که هدف شایعهاند، هوشمندانه برخورد کنند و از طرفی هم اخبار صحیح از رسانهها پخش شود، من گمان میکنم زمینه شایعه به خودی خود از بین میرود.
** در روز انتخابات دوم خرداد، منظور شما از اینکه فرمودید «هیچکس برای من مثل هاشمی نیست» چه بود؟
علّتش این است که آقای هاشمی از سال ۱۳۳۶ – یعنی چهلویک سال – با من همکاری و رفاقت دارد. رفاقت چهلویک ساله، خیلی است؛ یعنی دو برابر عمر شما. حالا تصادفاً نکته جالبی وجود دارد. آن روزی که من این را گفتم، آقای خاتمی که انتخاب نشده بود. عجیب است که آقای خاتمی هم اتّفاقاً همین مقدار با من سابقه دارد؛ از سال سی و هفت. البته آن وقت ایشان کوچک بودند. سال ۱۳۳۷ که من میخواستم به قم بیایم، پدر ایشان، مرحوم آیهاللَّه خاتمی – که مرد بسیار عزیز و بزرگی هم بود – مشهد بودند و ما با ایشان در آنجا آشنا شدیم. ایشان و برادرانشان، پانزده، شانزده ساله بودند؛ من هم سنّاً خیلی از آنها بزرگتر نبودم – پنج، شش سال بزرگتر بودم – لیکن در آن سنین، پنج، شش سال کاملاً مشخّص است. با ایشان هم سابقه زیادی داریم. بههرحال، الان وضع خوب است. الان رئیس جمهورمان کاملاً به ما نزدیک است و الحمدللَّه روابط فیمابین، بسیار خوب و صمیمی است.
** نظر حضرتعالی در خصوص قرار دادن اولویّت برای ورود رزمندگان، بسیجیان و ایثارگران به دانشگاه و مقاطع بالاتر چیست؟ آیا باید این اولویّت جهت نیروهای مخلص انقلاب هنوز هم اعمال شود؟
چه اشکالی دارد؟ به نظر من، هیچ اشکالی ندارد. امیرالمؤمنین فرمود: «ولا یکوننّ المحسن و المسیئ عندک سواء». کسانی که واقعاً به این انقلاب و به این کشور خدمت کردند، لب مرزها رفتند؛ ما گرفتیم خوابیدیم، اما آنها رفتند جنگیدند؛ چه اشکالی دارد که اولویّتی به اینها بدهیم؟
البته این اولویّت، به هیچوجه نبایستی معیارهای علمی را تحتالشّعاع قرار دهد. بایستی از لحاظ علمی رتبه بیاورند؛ کسی بیسواد به دانشگاه نمیآید. خوشبختانه همینطور هم بوده است. دو، سه سال پیش، برای من گزارشی آوردند، که این بچههایی که با همین سهمیهها به دانشگاه آمدهاند، بعضیها از لحاظ رتبه علمی، در رتبههای خیلی بالا هستند. باید هم همینطور باشد. بههرحال، به نظر من، این اولویّت چیز خوبی است؛ چیز بدی نیست. این، قدردانی از فداکاری است.
** لطفاً نظر خود را در مورد آینده فعالیتهای سیاسی دانشجویان و سمت و سوی این حرکات بفرمایید.
من حرفم را در این زمینه گفتم. ببینید، من سه، چهار سال قبل از این گفتم که دانشجویان بایستی سیاسی شوند؛ و بعد هم علیه کسانی که دانشگاه را از سیاست دور کردند، تعبیر تندی کردم. یک سال بعد از آن، یا همان وقتها، در یک اجتماع دانشجویی گفتم که اشتباه نکنید؛ من که میگویم فعّالیت سیاسی، معنایش این نیست که فعالیت سیاسی حتماً باید علیه دولت، علیه مسؤولان و علیه نظام باشد. بعضی از بدخواهان، فعالیت سیاسی را اینگونه تعبیر میکنند. فکر میکنند فعّالیت سیاسی، یعنی سیاسیکاری! این، یک نوع سیاسیکاری و یک نوع تقلّب است که آدم تصوّر کند فعّالیت سیاسی در دانشگاه، فقط با بدگفتن و با فحّاشی کردن و با اهانت کردن به این و آن حاصل میشود؛ نه. فعّالیت سیاسی، برای پیدا شدن قدرت تحلیل در دانشجوست. این دانشجو اگر قدرت تحلیل سیاسی نداشته باشد، فریب میخورد و فریب خوردن دانشجو، درد بزرگی است که تحمّلش خیلی سخت است. بالاخره اگر دانشجویان بخواهند قدرت تحلیل پیدا کنند، باید فعّالیت سیاسی بکنند؛ باید سیاست را بخوانند، بنویسند، بگویند، مذاکره و مباحثه کنند. تا این کار نشود، دانشجویان توانایی پیدا نمیکنند. عقیده من، هنوز هم همین است.
** لطفاً ویژگیهای دانشگاه اسلامی را که مدّ نظر حضرتعالی است، بیشتر تشریح فرمایید.
من در این زمینه، چند سخنرانی کردهام و اینطور هم نیست که حالا بشود در دو کلمه گفت. من به طور خلاصه دانشگاه اسلامی را دانشگاهی میدانم که در آن، علم یک ارزش حقیقی است. آدم علم را برای گرده نانی که از آن طریق میشود به دست آورد، تحصیل نمیکند. ببینید، نبىّاکرم میفرمایند: «اطلبوا العلم ولو بالصّین». یعنی با شرایط آن روز، اگر لازم است از حجاز به چین بروید تا علم به دست بیاورید، بروید. آن روز برای چقدر پول و چقدر درآمد ممکن بود یک نفر سوار شتر یا سوار کشتی شود و به چین برود!؟ مگر امکان دارد چنین تلاشی در مقابل درآمد مادّی باشد!؟ این معنایش آن است که علم ارزش است. این در دانشگاه اسلامی باید باشد.
شما باید علم را دوست بدارید، ارزش بدانید، آن را برای خدا و با نیّت خالص دنبال کنید. ضمناً عزیزان من! باید به تهذیب نفس بپردازید و بنیانهای اخلاقی را در خودتان تقویت کنید. برای یک کشور، عالم و محقّق و پژوهشگر و نابغه، ثروت خیلی بزرگی است؛ اما به شرط اینکه در او بنیانهای اخلاقی استوار باشد؛ وجدان اخلاقی زنده باشد، والّا آن علم به درد نمیخورد.
شما میدانید که در زمان رژیم گذشته، در همین دانشگاههای ما، چقدر بچهها تحصیلات انجام دادند؛ استعدادهای خوبی هم داشتند، اما بعد هم گذاشتند به خارج رفتند و نوکر فلان دولت خارجی که علیه ملتشان کار میکرد، شدند! نان این ملت را خوردند، در دانشگاه این ملت درس خواندند؛ اما رفتند نوکر آنها شدند و تا آخر عمرشان آنجا ماندند. این، نداشتن وجدان اخلاقىِ بیدار است. البته حالا اگر بخواهیم دو کلمه بگوییم، این مطالب میشود، والّا اگر بخواهیم به تفصیل بگوییم، یک ساعت طول میکشد.
در رمضان سال هفتاد و شش، در خدمت جناب آقای ابوترابی به مکّه مشرّف شدیم. زیارت خانه خدا در اینجانب انقلابی به وجود آورد. من عقیده دارم که اگر از استادان علوم پایه و فنّی، مهندسی نیز در مسائل فقهی استفاده شود، این امر میتواند دیدگاه جدیدی در مسائل فقهی، بهویژه بحث خداشناسی ایجاد کند. ضمناً اساتیدی که اشتیاق زیادی جهت مشرّف شدن به مکّه مکرّمه برای حج تمتّع دارند، بتوانند از این فیض هم بهرهمند شوند.
حالا شما که میگویید به مکّه رفتهاید، راهش را هم پیدا کردهاید – آقای ابوترابی – به من چه کار دارید!؟ معلوم میشود کلید این کار دست آقای ابوترابی است. کاش ایشان میتوانستند بنده را هم به مکّه ببرند! من در همه عمرم، یک بار به مکّه مشرف شدهام؛ آن هم ده روز. از اوّل تا آخر که رفتیم و برگشتیم، ده روز بود. حالا شما که الحمدللَّه رفتید و یک ماه هم آنجا ماندید، حتماً از ما بیشتر فیض بردید.
و اما در مورد استفاده از اساتید و از دانشهای گوناگون در بحثهای فقهی. البته بحث خداشناسی، بحث کلامی است – بحث فقهی نیست – ولی بههرحال استفاده از اینها، حرف درستی است و خیلی خوب است و معنایش استفاده از تخصّصها برای شناختن موضوعات است.
یکی از کمبودهای اساسی فقه ما، ضعف معرفت به موضوعات است؛ چون حکم فقهی، حکمی کلّی است که بر روی موضوع سوار میشود؛ به یک موضوع تعلّق پیدا میکند. اگر فقیه موضوع را نشناسد، در شناخت حکم و در تطبیق، اشتباه خواهد کرد؛ کمااینکه مثلاً در زمینه مسائل مالی، بعضیها پول را نمیشناسند، اعتبار بانکی را نمیشناسند، بانک را نمیشناسند؛ در نتیجه حکم ربای قرآنی را درست نمیفهمند و ممکن است طور دیگری فتوا بدهند. این یک مثال است؛ مثالهای فراوان دیگری هم وجود دارد. موضوعشناسی، خیلی خوب است؛ من استقبال میکنم. این کار خوبی است؛ البته راهش ارتباط با حوزه قم است. خوب است جناب آقای ابوترابی این زحمت را هم بکشند و این برادران را که به این کار علاقهمند هستند، با حوزه قم و مدیریّت قم آشنا کنند.
** لطف فرموده، اولویّتهای سیاسی، فرهنگی در دانشگاهها و راهکارهای صحیح حرکتهای دانشجویان مسلمان انقلابی را در رسیدن به آنها بیان فرمایید.
بحث سیاسی را که فکر میکنم گفتم. به نظر من، اولویّتهای سیاسی امروز، نباید موضوعات را مشخّص کند؛ روشها را باید مشخّص کند؛ موضوعات خیلی تفاوتی نمیکند. به نظر من، بحثهای سیاسی دانشجویان خوب است. بحث کنند؛ منتها بحثهای جستجوگر و کاوشگر، نه بحثهای فرمایشی. ما مثلاً به بعضی از شخصیتها یا افراد یا مقاماتی که همه چیز را فرمایشی بیان میکنند، اعتراض میکنیم؛ اما بعد ناگهان میبینم که فلان دانشجو در یک گردهمایی، اجتماع کوچک یا بزرگ، یک فرمایش صادر میکند! اگر فرمایش بد است، همه جا بد است. بحث دانشجویی باید باز، قابل کشش، قابل انعطاف، قابل کم و زیاد شدن باشد، تا در نتیجه قدرت تحلیل سیاسی دانشجو بالا برود. هدف بحثهای سیاسی دانشجویی باید همین باشد تا دانشجو بتواند قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند. در مورد مسائل فرهنگی هم همینطور است. حالا اگر وارد این بحث شویم، خیلی طول میکشد؛ اینها بحثهای طولانی است.
تشکّلهای اسلامی دانشگاهها و همچنین نهادهای فرهنگی، عموماً کارهای یکدیگر را خنثی میکنند. غالب وقت این عزیزان صرف این میشود که پاسخهای سیاسی یکدیگر را بدهند و در بسیاری موارد صرف این میشود که به یکدیگر بپردازند، نه به موضوع اصلی فرهنگی و دردهای اصلی جامعه. گاهی هم در این راه، قربه الیاللَّه از بزرگترین معاصی نیز دریغ نمیکنند! اگر لازم میدانید، توضیحاتی را ارائه فرمایید.
فکر میکنم طرح همین مسأله، پاسخهای خودش را هم با خودش دارد. این چیزهایی که ذکر شد، و این برادرمان دردمندانه آنها را نوشتند، به نظر من همهاش درد است، همهاش بد است. نباید با هم دربیفتند، نباید کارهای هم را خنثی کنند، نباید به هم بپرند، نباید انتقامکشی کنند، نباید با بداخلاقی با هم برخورد نمایند. بچههای مسلمان باید اینطور رفتار کنند.
** به نظر میرسد بعضی از کارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه ما، مبنای علمی ندارد و خیلی ساده میتوان با مشارکت دانشجویان در بعضی از امور، جلوِ مشکلات و احیاناً اسراف و تبذیر را گرفت. اصولاً نقش دانشجویان را در زمینه مشارکت ملی و اجتماعی چگونه ارزیابی میکنید؟
دانشجویان یکی از قشرهای زنده و فعّال و بانشاطند. در قضایای اجتماعی و سیاسی هم باید همینطور زنده و فعّال و بانشاط شرکت کنند. خیلی خوب است که در قضایای مختلف، مسائل سیاسی جامعه، در انتخابات، راهپیماییها، موضعگیریها، بخصوص موضعگیریهایی که در زمینه مسائل جهانی و بینالمللی است و خیلی هم مهمّ است، دانشجو فعّال باشد. اما اینکه میگویید مبنای علمی ندارد، خوب است که داشته باشد. حالا من در آن مورد نظری ندارم.
** عمدهترین وظیفه جوانان حزبالّلهی و انقلابی چیست؟
به نظر من، جوانان انقلابی دانشگاه – چون بحث دانشجو را داریم – سعی کنند خوب درس بخوانند؛ خوب فکر و معرفتشان را بالا ببرند. سعی کنند در محیط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روی محیط خودشان، اثر فکری و روانی بگذارند. این شدنی است. یک جوان گاهی اوقات میتواند مجموعه پیرامونی خودش را – کلاس را، استاد را و حتّی دانشگاه را – زیر تأثیر شخصیت معنوی خودش قرار دهد. البته این کار با سیاسیکاری بهدست نمیآید؛ با معنویت بهدست میآید، با صفا بهدست میآید، با استحکام رابطه با خدا بهدست میآید. عزیزان من! رابطه با خدا را جدّی بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، برای شما خیلی لازم است. مبادا اینها را به حاشیه برانید.
** دانشجوی سال دوم یکی از دانشگاهها هستم که علاقهی شدیدی به علوم اسلامی دارم و آینده خود را یک اسلامشناس و مبلّغ میخواهم. بعضی میگویند اوّل لیسانس بگیر، بعد به حوزه برو. شما چه توصیهای میفرمایید؟ آیا اوّل لیسانس بگیرم، بعد به حوزه بروم؟ یا فوق لیسانس بگیرم، بعد به حوزه بروم؟ یا دکترا بگیرم، بعد به حوزه بروم؟ یا اصلاً به حوزه نروم؟ یا الان به حوزه بروم؟
بعضی از برادران دانشجو به حوزه رفتند، تحصیلات حوزهای را دنبال کردند، به مقامات عالی هم رسیدند؛ خیلی هم خوب بوده است. البته فکر میکنم بعضی از آنها در پایان مقطع کارشناسی رفتند؛ بعضی هم در مقطع کارشناسی ارشد رفتند؛ بعضی هم هستند که الان طلبهاند و مشغول تحصیلات دانشگاهی. خیلی هم خوبند؛ البته قدری سخت است.
اما این برادری که از من سؤال کردند و گفتند «علاقه دارم»، من فکر میکنم که به ظرفیتها و شوق و استعداد خودشان نگاه کنند؛ چون از بر نمیشود قضاوت کرد. من نه شما را علیالظّاهر دیدهام، نه استعدادهایتان را میشناسم؛ بنابراین برای قضاوت در این مورد، خیلی معلوم نیست من صلاحیت داشته باشم. شما نگاه کنید ببینید اگر واقعاً شوق و علاقه زیادی دارید، رشتهتان هم یک رشته مورد علاقهتان نیست، میتوانید الان رها کنید بروید. البته حالا که در کنکور شرکت کردهاید و به دانشگاه آمدهاید و لابد چند ترم را هم گذراندهاید، حیف است که تمام نکنید. به نظر من، بد نیست درستان را تمام کنید و حداقل مدرک کارشناسی را بگیرید. اما اگر میبیند نه، شوقی چندانی ندارید، یا تردید دارید، حالا بگذارید جلو بروید، بعداً تصمیمگیری خواهید کرد.