پايگاه خبری تحليلي دانشجو آزاد

7:33:10 - شنبه 16 بهمن 1395
داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
نگاهی به سه فیلم پرامتیاز روزهای چهار و پنجم جشنواره 35؛
از نگاهی متفاوت به «فتنه ۸۸» تا «فراری» ۹ میلیاردی در تهران!
شاید به خاطر موضوع فیلمش که مستقیماً درباره فتنه ۸۸ است. موضوع همچنان ملتهبی که کمتر کسی جرات ساخت آن را دارد. شاید به خاطر اینکه هر دو طرف آن ماجرا بتوانند فیلمش را به تماشا بنشینند حرف دو طرف را مطرح می‌کند. حرف‌هایی که در موقعیت‌های مختلف از زبان شخصیت‌ها بیان می‌شود.

به گزارش “دانشجوآزاد” به نقل از خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ اکران فیلم های سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر از روز یکشنبه ۱۰ بهمن ماه آغاز شد تا صنعت سینمایی کشور شاهد حضور علاقه مندان به فیلم های جدید باشند.

در طی اکران های روز چهارم و پنجم، سه فیلم “بدون تاریخ، بدون انقضا“، “ماه گرفتگی” و “فراری” جزء پرامتیازترین فیلم های این روز از طرف منتقدین بودند.

فراری/ گلنار مثل گلی بود…
پوریادارابیان- شاید خود «علیرضا داوودنژاد» هم آخرین باری را که نویسندگی فیلمنامه‌ی فیلمش را خودش بر عهده نداشته، به یاد نیاورد اما ماحصل همکاری این کارگردان باسابقه‌ی سینمای ایران با فیلمنامه نویس کارآزموده‌ای همچون «کامبوزیا پرتوی»، نتیجه‌ی درخشانی را حاصل شده که از لحاظ قوت حتی تنه به تنه‌ی بهترین آثار کارنامه‌ی داودنژاد یعنی «نیاز» و «مرهم» می‌زند.

«فِراری» از آن دسته فیلم‌هایی است که آغاز و پایان به جایی دارد و در این میان نیز قصه‌ی خود را بدون لکنت و شسته رفته بیان می‌کند. همین امر نیز موجب می‌شود که بیننده پس از نمای پایانی فیلم با خیال راحت سالن نمایش را ترک کرده و مطمئن باشد که نه آنچنان چیز زیاده از حدی دیده و نه چیز خاصی را از دست داده است!

اما علاوه بر شروع و پایان درست فیلم، بدون شک درخشان‌ترین لحظه‌ی «فِراری» آن‌جایی است که داستان خیالی دختری که رویای عکس گرفتن با «تنها» فِراری ۹٫۵ میلیارد تومانی ایران را دارد، با داستانی واقعی از تصادف هولناک یک خودروی گران قیمت که سال گذشته حواشی بسیاری را ایجاد نمود، تلفیق می‌گردد و این تلاقی هنرمندانه‌ی قصه‌ی فیلم و این رخداد حقیقی باعث غافلگیری شیرینی برای مخاطب شده و موجب می‌گردد که مخاطب به این فکر فرو رود که آیا آن‌چه که پیش از این در دل قصه‌ی اثر مشاهده نموده نیز ریشه در حقیقت داشته یا خیر؟

جواب سوال بالا البته مثبت است زیرا حتی اگر ماجراهای این فیلم به صورت مصداقی حقیقت نداشته باشند اما مشخصا «نادر» و «گلنار» نماینده‌ی قشر خاصی از مردم اند همانگونه که «سجاد» نیز نماینده‌ی قشر معدودی از افراد با دسترسی‌های بسیار خاص می‌باشد. افرادی آن‌چنان ذی نفوذ که حتی خودروی‌شان نیز در تمام کشور، منحصربه‌فرد باشد. بدون شک مهمترین و البته هوشمندانه‌ترین وجه «فِراری» نیز تاکید آن بر همین منحصر به ‌فرد یا بهتر بگوییم تافته‌ی جدا بافته بودن «آقازادگانی» است که تنها کمی پیش‌تر راهشان را از همسنگران دیروزشان جدا کرده‌اند.

در رابطه با «فِراری» مفصل‌تر می‌توان سخن گفت که باشد برای زمان اکران فیلم اما چند ای کاش بر قلم نگارنده سنگینی می‌کند.

ای کاش‌هایی از این دست که چه خوب‌تر می‌شد اگر فیلمساز معترض ما کمی جسورانه‌تر تیغ انتقاد خود را بر روی ویژه‌خواران می‌کشید و یا چه بهتر می‌بود اگر گلنارِ «فِراری» همانند مریمِ «مرهم»، شخصیت‌پردازی مفصل‌تری داشت و کمی بیشتر به خانواده‌ی وی پرداخته می‌شد تا ما نیز همانند فیلمساز از دلایل بریدن وی از خانواده‌اش و پناه بردن او به پول و ثروت آگاه می‌شدیم و همین‌طور نادر که تنها دلیل خوبی‌اش بیان اهل جبهه بودنش از زبان یکی از کاراکترهای فیلم است که به نظر برای این سطح از تعهد کافی به نظر نمی‌رسد.

ماه گرفتگی/ ساکن طبقه وسط!
مهدی شیخ صراف- مسعود اطیابی در ماه گرفتگی خواسته در وسط بایستد. شاید به خاطر موضوع فیلمش که مستقیماً درباره فتنه ۸۸۸ است. موضوع همچنان ملتهبی که کمتر کسی جرات ساخت آن را دارد. شاید به خاطر اینکه هر دو طرف آن ماجرا بتوانند فیلمش را به تماشا بنشینند حرف دو طرف را مطرح می‌کند. حرف‌هایی که در موقعیت‌های مختلف از زبان شخصیت‌ها بیان می‌شود. یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ. حتی در هنگام نشان دادن درگیری جعفر که نیروی امنیتی است او را با موتور هزار از همان فاصله و زاویه‌ای نشان می‌دهد که جمعیت معترض‌ها را.

او در وسط می‌ایستد. و شاید به همین خاطر نتیجه کار او یک فیلم متوسط است. متوسط از نظر بازی‌ها، کارگردانی و سایر عوامل. و ضعیف در تصویر برداری. فیلمی که بر خلاف اکثر فیلم‌های جشنواره امسال چندان دچار افت ریتم نمی.شود و تنها عنصر پیش برنده آن تعلیق است. تعلیق برای مشخص شدن سرنوشت برادرزاده‌اش، هادی، که در شلوغی‌های مقابل مسجد لولاگر مفقود شده است.

حتی نگرانی مادرش که حالا در قطار مشهد به تهران به دیدار پسرش می‌آید آنقدر تماشاگر را درگیر نمی‌کند. تعلیق مهمتر برای تماشاگر و حتی فیلمنامه این است که هادی کدام طرفی بوده. تکیه فیلم هم بیشتر بر همین محور است. بچه مثبتی که حافظ کل قرآن است و رتبه سه رقمی کنکور و مهندس و جوانمرد و بچه شهید است ولی حالا به نظر می‌رسد که تغییر کرده و در وبلاگش علیه حکومت پست می‌گذارد و دوست دخترش به اتاق خواب آپارتمان او هم آمده. حالا او متعلق به کدام طرف این دعواست؟ اطیابی اینجا هم آنقدر در وسط می‌ایستد که نمی‌تواند به درستی همه گمانه‌هایی که در مورد جنبش سبزی بودن هادی چیده را در قسمت پایانی باطل کند.

او به یک دیالوگ برای هک شدن وبلاگ هادی بسنده می‌کند و عکسی کنده شده از دیوار که در جیب پیراهن خونی او پیدا می‌شود عکسی که باید از نشانه‌ها متوجه شویم توسط مادرش به جای اصلی‌اش باز می‌گردد. اگر تنها دستاورد محتوایی فیلم همین بازگشت عکس روی دیوار باشد برای تماشای آن کافیست. باید جسارت اطیابی را برای پرداخت به چنین موضوعی ستود اما کاش او و دیگر سازندگان فیلم قدری دقت بیشتری در ساخت فیلم به خرج می‌دادند. با تمام اوصاف این فیلم ارزش تماشا دارد، به طور خاص برای تقویت حافظه تاریخی. برای اینکه بعضی چیزها از خاطرمان پاک نشود.

بدون تاریخ بدون امضا/ نبشِ قبرِ انسانیت!
محمد رضوانی پور- اگر در اولین فیلم وحید جلیلوند عدالت اجتماعی مسئله بود، این‌جا و در «بدون تاریخ بدون امضا» بحث اصلی بر سر وجدان فردی است. همه چیز از جایی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی فیلم نه می‌خواهد و نه می‌تواند از «گذشته» بگذرد. یک حادثه به ظاهر ساده به مرور جای خود را به یک فاجعه می‌دهد و قهرمان برای بازگرداندن تعادل به زندگی‌اش محکوم است به شخم زدن این گذشته، به نبش قبر کردن آن. فیلم از همین گذرگاه چشممان را به دنیایی دیگر باز می‌کند و بر خلاف انبوه آثار سینمای اجتماعی ایران و فضای سیاه اما باسمه‌ای تصویر شده در آن‌ها، موفق است تا به واقع مخاطب را درگیر موقعیت‌ها و چالش‌های دراماتیک خود کند.

شخصیت پدر – با بازی تحسین‌برانگیز نوید محمدزاده – کاراکتر فعال قصه است که هیچ چیز برای از دست‌دادن ندارد و به آب و آتش می‌زند. کشمکش‌هایی که او در داستان ایجاد می‌کند فیلم را پر کرده از صحنه‌ها و لحظه‌های پرکشش و تکان‌دهنده. فیلم نمایش‌گر زندگی در تلخ‌ترین و بی‌رحم‌ترین حالتِ آن است اما آن چیزی که مزه این تلخی در کام بیننده را از بقیه فیلم‌های سیاه سینمای ایران تمایز می‌بخشد، پشتوانه اخلاقی داستان فیلم و انگیزه انسانی قهرمان آن است.

نکته دیگر این‌که فیلمساز برخلاف آن‌چه در «چهارشنبه ۱۹ اردی‌بهشت» می‌گذشت، توانسته خود را از ورطه شعار زدگی برهاند. مثلاً در فیلم‌نامه، دیگر خبری از آن شخصیت نچسب و رادیکالی که می‌خواهد به هر ضرب و زوری که شده «مصلح اجتماعی» باشد نیست و در عوض با کاراکتری مواجهیم که اولاً علی‌رغم درون‌گرایی‌اش باورپذیر است و ثانیاً به دنبال قهرمان‌بازی و لقمه بزرگ‌تر از دهان خود برداشتن نیست و فقط می‌خواهد در حد و اندازه خود به مسئولیتش در قبال یک انسان عمل کند. در کارگردانی هم دیگر به سبک کار قبلی فیلمساز شاهد به کارگرفتن تهمیدات گُل‌درشتی مانند استفاده بیش از حد از موسیقی متن و یا حرکات متعدد و خودنمایانه دوربین به سمت چهره کاراکترها جهت شیرفهم کردن مخاطب و تأکید بر مهم بودن آن‌چه در فیلم اتفاق می‌افتد نیستیم و می‌توان گفت فیلمساز راه و رسم خوددار بودن در انتقال دغدغه‌هایش به مخاطب، و همچنین تکیه بر ساختار سینمایی به جای مضمون و محتوا را بلد شده است.

اگر پس از پایان جشنواره سی و پنجم برگردیم و بخواهیم به رسم هر سال، «لحظات به یاد ماندنی» فیلم‌ها را مرور کنیم، «بدون تاریخ بدون امضا» با این‌که اثری خالی از ایراد نیست اما قطعاً همان فیلمی است که چیزهای زیادی از خود در ذهنمان بر جای گذاشته است.

پاتوق دانشجوها کوثر سایت زنان کویر تابناك وب تابناك وب logo-samandehi